قندک

معنی کلمه قندک در لغت نامه دهخدا

قندک. [ ق َ دَ ] ( اِ ) چراغ کم فروغی که عیاران دارند. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) : بزودی قندک عیاری برافروزند که در این سردابه بوی نفسی و نشان کسی هست. ( ظهیرای تفرشی ). || قسمی سیب کوچک و نرم و سپید و معطر و پیش رس. ( یادداشت مؤلف ).
قندک. [ ق َ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری تربت جام و 3هزارگزی شمال شوسه نظامی تربت جام به جنت آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنه آن 208 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنی کلمه قندک در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در ۲۷ هزار گزی جنوب خاوری تربت جام و ۳ هزار گزی شمال شوسه نظامی تربت جام به جنت آباد موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است .

جملاتی از کاربرد کلمه قندک

اسید لاکتیک در بدن انسان به عنوان یکی از فراورده‌های جانبی قندکافت، در صورت کمبود اکسیژن‌رسانی به بدن، ایجاد می‌گردد. هیدروکسی اسیدها گروهی از اسیدهای کربوکسیلیک هستند که یک گروه عاملی هیدروکسیل به آنها افزوده شده‌است. گلیکولیز در مواجهه با گلوکز طی ده مرحله واکنش آنزیمی صورت می‌گیرد که در آخرین مرحله در صورت شرایط غیر هوازی با احیا شدن پیرووات، لاکتات تولید می‌گردد.