قنداق
معنی کلمه قنداق در لغت نامه دهخدا

قنداق

معنی کلمه قنداق در لغت نامه دهخدا

قنداق. [ ق ُ ] ( ترکی ، اِ ) چوبی باشد یا نال به تفنگ وصل کنند و مثل دسته بود برای تفنگ و بدین معنی غالباًمعرب کنده است. ( آنندراج ). چوبی را گویند که بطریق ناوچه تراشیده میل تفنگ را در آن گذارند. ( سنگلاخ ).
- قنداق تراش ؛ آنکه قنداق تفنگ تراشد.
- قنداق ساز ؛ سازنده قنداق تفنگ.
- قنداق سازی ؛ عمل ساختن قنداق تفنگ.
- || دکان قنداق ساز.
|| جامه ای که طفل نوزاد را در آن پیچند و بعضی گویند که طفل را در گهواره بدان بندند، و بعضی غندق خوانند و ظاهراً ترکی است. ( آنندراج ). بمعنی قماط باشد که اطفال نوزاییده را بر آن پیچند. ( سنگلاخ ).
- امثال :
دست از قنداق درآوردن ؛ کنایه از اینکه حقیر وکوچکی نسبت به مقامی عالی و بزرگ مقاومت نشان دهد.

معنی کلمه قنداق در فرهنگ معین

(قُ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - دستة تفنگ . ۲ - پارچه ای که نوزاد را در آن می پیچند.

معنی کلمه قنداق در فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) قسمت ته تفنگ که از چوب ساخته می شود.
۲. پارچه ای که کودک شیرخوار را در آن می بندند، قنداقه.

معنی کلمه قنداق در فرهنگ فارسی

قسمت ته تفنگ که ازچوب ساخته می شود، پارچهای که کودک شیرخواره رادر آن بندند، قنداقه
( اسم ) ۱ - پارچه ای که دست و پای کودک نوزاد را در آن می پیچند و بانوار مانندی آن را می بندند تا دست و پای کودک بی حرکت بماند : بچه را در قنداق سفید می پیچند و دو ننو می خوابانند ۲ - قسمت چوبی ته تفنگ .

معنی کلمه قنداق در دانشنامه عمومی

قنداق بخشی از قسمت انتهایی تفنگ است که از جنس چوب، فلز، پلاستیک یا ترکیبی از آنها ساخته شده و به تیرانداز کمک می کند تا با اتکای آن به بخشی از بدنش ( مثل شانه ) ، ثبات اسلحه را افزایش داده و به دقت تیر بالاتری دست یابد.
در بین تفنگهای شکاری، معمولاً آنهایی که دارای قنداق سفارشی هستند، از محبوبیت خاصی برخوردارند. این قنداقها از چوبهای مرغوب مثل چوب گردو و توسط هنرمندان این رشته، ساخته می شوند. وجود تناسب بین قنداق و تیرانداز، جفت و جور شدن دقیق قنداق با قسمت های فلزی تفنگ، وجود نقش و نگار و همچنین پرداخت و رنگ باثبات و زیبا، از ویژگیهای قنداق خوب است.
• اجزای جنگ افزارها
• تفنگ ها
• وام واژه های ترکی
• مقاله های بدون منبع
• همه مقاله های بدون منبع
معنی کلمه قنداق در فرهنگ معین
معنی کلمه قنداق در فرهنگ عمید

معنی کلمه قنداق در ویکی واژه

دستة تفنگ.
پارچه‌ای که نوزاد را در آن می‌پیچند.

جملاتی از کاربرد کلمه قنداق

بازم اندر مهد دل طفل جنون دست از قنداقه می‌آرد برون
«کلانتریانس، میرزا قرنلی و تاتووس قنداق ساز (از قنداق سازان نامی تهران در دهه هفتم سده سیزدهم) اشاره کرد.»
آن تیر، چون به حنجر آن بی گنه رسید قنداقه اش ز خون گلویش نگار شد
هنوزش به قنداقه بد بسته پای که شد مهد او تا به عرش خدای
در زمان قنداقه‌اش برداشتند خون‌چکان در نزد شه بگذاشتند
این جنگ‌افزار با عملکرد گاز باروت بازمسلح می‌شود، با هوا خنک می‌شود و دارای قنداق جمع‌شونده است. کلید گزینش آتش این سلاح دارای حالت‌های نیمه‌خودکار و شلیک سه گلولهٔ پی‌درپی می‌باشد. همچنین این اسلحه قابلیت نصب نارنجک‌انداز ام۲۰۳ را نیز داراست.
با قنداق تا شده: ۶۴۵ میلی‌متر (۲۵٫۴ اینچ)
آن حسینم کز شرف جبریل شد گهواره جنبان برد روی بال خود قنداقه‌ام تا عرش یزدان
چونکه شد مردی و از قنداقه رست شد اسیر روزگار چیره دست
گر عرش را نمی‌کرد قنداقه‌اش مزین اینسان به سرفرازی کی تبه میفزودش
وای بر خال دل مادر بیچارۀ تو پس از این مادر و قنداقه و گهوارۀ تو
حسینی را که روی بال بردش جبرئیل از فرش منور ساخت از قنداقه خود عرش یزدان را
آن حسینم کز شرف جبریل شد گهواره جنبان بر در وی بال خود قنداقه‌ام تا عرش یزدان