معنی کلمه قنبل در لغت نامه دهخدا
قنبل. [ قُم ْ ب ُ ] ( ع ص ) مرد درشت. || کودک سبک روح گرم سر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) درختی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
قنبل. [ قُم ْ ب ُ ] ( اِخ ) نام جد ابوسعد احمدبن عبداﷲبن قنبل مکی است. ( از لباب الانساب ).