قنبل

معنی کلمه قنبل در لغت نامه دهخدا

قنبل. [ قَم ْ ب َ ] ( ع اِ ) گروه مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || گله اسب از سی تا چهل یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گله اسب بین پنجاه و بیشتر و گویند بین سی تا چهل. ( اقرب الموارد ). ج ، قنابل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قنبل. [ قُم ْ ب ُ ] ( ع ص ) مرد درشت. || کودک سبک روح گرم سر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) درختی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
قنبل. [ قُم ْ ب ُ ] ( اِخ ) نام جد ابوسعد احمدبن عبداﷲبن قنبل مکی است. ( از لباب الانساب ).

معنی کلمه قنبل در فرهنگ معین

(قَ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گروه مردم . ۲ - رمة اسب . ج . قنابل .
(قُ بُ ) (اِ. ) نک قُمبُل .

معنی کلمه قنبل در فرهنگ عمید

۱. مرد درشت و نیرومند.
۲. [مجاز] فرماندهِ سپاه.

معنی کلمه قنبل در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - مرد درشت و قوی ۲ - کودک سبکروح تیز سر .
نام جد ابو سعد احمد بن عبدالله بن قنبل مکی است .

معنی کلمه قنبل در ویکی واژه

گروه مردم.
رمة اسب.
قنابل.
نک قُمبُل.

جملاتی از کاربرد کلمه قنبل

قنبل الدوله مقبل دیوان آن که نبْوَد مثال او شیطان
در نقشه‌های سال ۱۸۲۷ میلادی ۳ کاروانسرای شهر در نزدیکی دروازه قنبلان و اطراف بازار قرار داشته‌اند.