معنی کلمه قنا در لغت نامه دهخدا
قنا. [ ق َ ] ( اِ ) چوب طباشیر یا درختی است که صمغ آن اشق است. ( تذکره انطاکی ) نوعی از اندروطالیس است و نزد بعضی رطبه یابسه و به لغت مصری اسم اشق است و به لغت مغربی کاکنج است. ( فهرست مخزن الادویة ). خیزران. تباشیر قلمی. ( واژه نامه گیاهی ).
قنا. [ق َ ] ( اِخ ) موضعی است به یمن. ( از معجم البلدان ).
قنا. [ ق َ ] ( اِخ ) آبی است از بنی قشیر بقول ابوزیاد. ( از معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).
قنا. [ ق َ ]( اِخ ) کوهی است در مشرق حاجر. ( از معجم البلدان ).
قنا. [ ق َ ] ( اِخ ) کوهی است از بنی مره از فزارة. مسلمةبن هذیله وسیبویه درباره آن اشعاری دارند. ( معجم البلدان ).
قنا. [ ق ِ ] ( اِخ ) شهری است در مصر بساحل شرقی نیل. ( دمشقی ) ( ابن جبیر ). شهری است لطیف به صعید بین آن و قوص یک روز فاصله است. ( معجم البلدان ). و رجوع به الفهرست ابن الندیم شود.
قنا. [ ق ِن ْ نا ] ( اِخ ) همدانی گوید ناحیه ای است از شهرزور. ( از معجم البلدان ).
قنا. [ ق ُن ْ نا ] ( اِخ ) دیر قنی از نواحی نهروان است بنزدیک صافیه. گروهی از بزرگان کتاب به این ده منسوب و به قنایی معروفند. ( از معجم البلدان ).