قلم زن. [ ق َ ل َ زَ ] ( نف مرکب ) قلم دست. ( آنندراج ). اشاره به نویسنده باشد. ( برهان ) : قلم زن که بد کرد با زیردست قلم بهتراو را به شمشیر، دست.نظامی ( از حاشیه برهان چ معین از فرهنگ نظام ).|| به معنی مصور نیز آمده. ( غیاث اللغات از سراج ).
( صفت ) ۱ - نویسنده : قلمزن که بد کرد با زیر دست قلم بهتر او را بشمشیر دست . ( نظامی فرنظا ) ۲ - نقاش : بطح خویش حیرت زند دست که از هیچش قلمزن نقش چون بست ۳ ? - صنعتگری که کار او قلمزنی است .
معنی کلمه قلمزن در ویکی واژه
معرب کاتب، نویسنده.
جملاتی از کاربرد کلمه قلمزن
به لوحی گر هزاران حرف پیداست نیاید بی قلمزن یک الف راست
این بنا در چند دههٔ اخیر نیز چندین بار مورد مرمت قرار گرفته که از آن جمله میتوان به بازسازی ایوان جنوبی با ستونها و تیرهای فلزی اشاره نمود. آیینه کاری داخل بنا توسط محمدرضا نوید به سال ۱۳۷۳ ش انجام گرفته که بانی آن حاج علی قجر است و در قسمتی از ضریح نوشته شده: اصفهان زرگری حسن پرورش، قلمزنی اکبر سبزیان و نجاری اخوان خالق زادگان ساخته شد. این امامزاده دارای فضای سبز وسیع، زائر سرا، پارکینگ و امکانات رفاهی مناسبی جهت استفاده زائرین محترم است. بنای مزبور که از آثار دوره صفویه و قاجار است به شماره ۱۹۱۳ جزو آثار ملی ثبت شدهاست.
قلمزن چو برداشت قرطاس را همان کلک مانند الماس را
یکی را غمزه از مژگان قلمزن به خون بیدلان میشد رقمزن
هر قلمزن راکه باشد ظلم خوی دفع ظلمش تیغ عدل شاه به
وزیر قلمزن بیاراستش به مهر همایون بپیراستش
قلمزن چون به کار نامه پرداخت شه از خاصان غلامی را روان ساخت