قلم
معنی کلمه قلم در لغت نامه دهخدا

قلم

معنی کلمه قلم در لغت نامه دهخدا

قلم. [ ق َ ل َ ] ( ع مص ) چیدن و تراشیدن ناخن و جز آن را. ( منتهی الارب ). || قطع کردن. ( اقرب الموارد ). در اقرب الموارد قلم به فتح اول و سکون دوم را قطع کردن چیزی و چیدن ناخن معنی کرده است.
- قلم شدن ؛ دو نیمه شدن. قطع شدن. شکسته شدن. از یکدیگر جداشدن. قلم شدن دست یا پای ؛ قطع شدن استخوان آن با یک زخم :
چو نیزه قلم شد به گرز و به تیغ
همی خون چکانید مانند میغ.فردوسی.هر دون که برخلاف تو گیرد قلم بدست
حقاکه از نهیب تو دستش قلم شود.سیدحسن غزنوی.چو دست را به قلم برد و عدلنامه نوشت
قلم شود بسر تیغ داددست تنم.سوزنی.بخود پیچید فلفل از سواد خال هندویت
قلم شد دار چینی از حدیث تندی خویت.محسن تأثیر ( از آنندراج ) ( از ارمغان آصفی ).- قلم قلم کردن ؛ با شمشیر و کارد و جز آن چیزی راچون چوب و استخوان به قطعات جدا کردن.
- قلم کردن ؛ کنایه از دو پاره کردن چیزی باشد به یک ضرب. ( آنندراج ) ( برهان ). دونیم کردن. جدا کردن. ( انجمن آرای ناصری ) :
به یک زخم صد نیزه کردی قلم
خروشان و جوشان چو شیر دژم.فردوسی.- || بریدن در عرض چیزی را که بسیار گنده نباشد مانند شاخ نورسته یا دست و انگشت و امثال آن مثلاً نگویند تنه درخت چنار را قلم کردم بلکه گویند شاخ آن را قلم کردم و دست فلان را قلم کردم و از اینجاست که بعضی گفته اند بریدن به یک ضربت است زیرا که در چیزهای گنده صورت نمی بندد. ( آنندراج ) :
گر دست بر قلم بنهد بی اجازتت
تیر فلک سپهر کند دست او قلم.سلمان ( از آنندراج ). || ( اِ ) طرز و شیوه نگارش خط با سبک نوشتن خط. رسم خط. شیوه خط. ( یادداشت مؤلف ): این قلم کلهر است ؛ خط اوست.
قلمهای اسلامی ؛ خطهای اسلامی. روایات در اقسام قلم های اسلامی تا حدی متشتت است. آنچه از مجموع روایات بدست می آید آن است که قلم اسلامی از آغاز همان قلم نبطی بوده است که آن را «النسخی » و «الدارج » مینامیده اند و عرب مستقیماً از نبطی متأخر گرفته بود و بعد از معاشرت اعراب با مردم حیره و بنای کوفه در جنب حیره خطی که آنهم تقلیدی از خط نبطی بود شایع شد که او را حیری یا جزم میخواندند. ابن الندیم گوید: در آغاز دولت اسلام چهار خط معمول گردیده بود به این اسم : خط مکی ، خط مدنی ، خط بصری ، خط کوفی و در خط مکی و مدنی الفها بسوی راست کج بود و در شکل او کمی خوابیدگی به سمت بالای انگشتان پدیدار بود و این چهار خط را قطبه نامی در عهد بنی امیه کامل کرد و بعدها از این چهار خط اقلام دیگری استخراج گردید و در اوایل دولت بنی عباس دوازده قلم در نزد خوشنوسیان متداول گردیده بود که مشهورترین آنها این است : 1- قلم طومار کبیر که در طومار کامل بوسیله برگ خرما یا قلم می نوشتند و نامه ها که بپادشاهان میفرستادند با این قلم نوشته میشد. 2- قلم ثلثین. 3- قلم ثلاثین. 4- قلم زنبور. 5- قلم مفتح. 6- قلم حَرَم ( جَزم ). 7- قلم مؤامرات. 8- قلم عهود. 9-قلم قصص. 10- قلم خرفاج و از این اقلام باز اقلام و خطوط دیگری بوجود آمد و به بیست وپنج قلم رسید و در عهد مأمون خوشنویسی رنگ و آبی به خود گرفت و در آن عهد قلم مرصع و قلم نساخ و قلم ریاسی منسوب به مخترع آن فضل بن سهل ذوالریاستین و قلم رقاع و قلم غبار الحلیه و قلم ثلث و قلم محقق و قلم منثور و قلم الوشی و قلم مکاتبات و قلم نرجس و قلم بیاض نیز بوجود آمد. بیست خط از این خطوط از خط کوفی بوجود آمده بود که هرکدام خاص نوعی از نوشته های مهم بود چون قرآن و مجلات و طومارها و نامه های درباری و بعضی دیگر مثل خط نسخ و خط محقق و خط مشق و ثلث و مدور و راسی و رقاع خاص کتب و احادیث و اشعار و مراسلات معمولی بود و از عهدمأمون ببعد این خطوط ترقی کرد و قلم ریاسی متداول گردید تا ابن مقله خط نسخ را موزون و زیبا ساخت و آن را لایق آن قرار داد که قرآن را بدان خط بنویسند. خلاصه اینکه خطوط اصلی عرب دو خط کوفی و نسخ بود و از آن دو، قلمهای گوناگون بوجود آمد و در قرن هفتم و هشتم هجری بتدریج خط کوفی رو بزوال نهاد و خطوطی که در آن زمانها یعنی بعد از قرن هفتم معمول بوده است از اینقرار است : نسخ ، ثلث ، تعلیق ، ریحانی ، محقق ، رقاع و از این شش خط نیز بعدها خطوط دیگر اختراع شد که بایداختراع آن را به ایرانیان منسوب بداریم و خلاصه آن بقرار ذیل است : قلم مقرمط، قلم باریک ، قلم نستعلیق ، قلم شکسته ، قلم ثلث و قلم تعلیق و نسخ. رجوع به هریک از این کلمات شود. ( معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 225 و 226 ) ( الفهرست ابن ندیم صص 11 - 12 ) ( آداب اللغة العربیة ج 1 ص 205 ) ( البیان و التبیین جاحظ ج 2 ص 83 ) ( سبک شناسی ملک الشعراء بهار ج 1 صص 95 - 96 ). و رجوع به صبح الاعشی ج 3 ص 51 ببعد شود.

معنی کلمه قلم در فرهنگ معین

(قَ لَ ) [ معر - یو. ] (اِ. ) ۱ - هر ابزاری که با آن بنویسند. ۲ - نی تراشیده که با آن بنویسند. ، ~ به تخم چشم زدن کنایه از: کار نویسندگی یا قلم زنی کردن .

معنی کلمه قلم در فرهنگ عمید

۱. هر وسیله ای که با آن بنویسند، خامه، کِلک.
۲. (اسم مصدر، اسم ) [مجاز] نویسندگی.
۳. [مجاز] شیوۀ نوشتن، سبک.
۴. (زیست شناسی ) [مجاز] هریک از استخوان های دست وپای انسان و سایر جانداران.
۵. [مجاز] نوع، گونه.
۶. شصت وهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه، نون والقلم.
۷. واحد شمارش برخی اشیا.
* قلم راندن: (مصدر متعدی )
۱. حکم کردن.
۲. [قدیمی، مجاز] رقم زدن، رقم کردن، نوشتن.
* قلم زدن: (مصدر لازم ) [مجاز]
۱. نوشتن.
۲. نقش کردن، نقاشی کردن.
۳. حکاکی کردن.
* قلم شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] قطع شدن، بریده شدن.
* قلم کردن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. بریدن.
۲. چیزی را به شکل قلم قطع کردن.
* قلم کشیدن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. خط کشیدن، خط زدن.
۲. حذف کردن.
۳. نادیده گرفتن، بی توجهی کردن.

معنی کلمه قلم در فرهنگ فارسی

نی تراشیده که با آن بنویسند، خامه، کلک، آلت نوشتن
( اسم ) ۱ - آلتی نئین یا چوبین و یا فلزی که به وسیله آن با مرکب با جوهر روی کاغذ نویسند خامه کلک جمع : اقلام : قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز و رای حد تقدیراست شرح آرزومندی . ( حافظ ۳٠۶ ) ترکیبات اسمی : یا قلم سرب . قلم فرنگی . یا قلم فرانسه . قلمی است که دارای دسته ای چوبی است وسر قلم فلزی بدان نصب کنند و نویسند . یا قلم فرنگی . دو قسم است : یکی آنکه با دسته است و آن را از سنگ یشم و بلور یا دندان ماهی و عاج یا چوب صندل سازند و آن احتیاج به مداد ندارد و حروفی که با آن نویسند در رنگ مشابه بسواد سرمه کشیدن و آن را اکثر پادشاهان هند و امرای بزرگ به کار می بردند . دوم آنکه چوبی را بقدر قلم متعارف از درون خالی کرده چیزی که بدان نوشته شود و در آن پر کنند و بدان چیز نویسند مداد . یا قلم فولاد . قلمی که نوک آن از فولاد است : کار من در گره از پر هنری افتاده است دارد از جوهر خود مو قلم فولادم . یا قلم گندمی . قلم مویی که پر پشت و پر مایه باشد . این نوع قلم برای صورتسازی و قلم گیری های نازک و کلفت یا به عبارت دیگر تند و کند به کار برده می شود . مقابل قلم نیزه یی . یا قلم گوسفند . استخوان پای گوسفند است با چند شیار که در قطر آن حک گردیده است و برای کشیدن و محکم کردن تسمه هنگام مهار کردن تخت گیوه بکار رود . یا قلم نیزه یی . قلم موی کم پشت و بلند . این نوع قلم مو معمولا برای قلم گیری یک نواخت و خطوط بلند به کار می رود . مقابل قلم گندمی . تر کیبات فعلی : یا بزیر قلم داشتن . مطیع داشتن منقاد داشتن تحت تسلط داشتن یا بسر قلم خود گرفتن . به وسیله نوشته های خود اداره کردن : سلطان ... به خواجه حواله کرد ... و سلطانیات بغداد را همه بسر قلم خود گرفت . یا به قلم آب خوردن . آب بسیار کم خوردن : قانع بدستبوس شدن زان جهان حسن از بحر تشنه را بقلم آی خوردنست . یا به قلم باز دادن . ۱ - بقلم دادن ۲ - خط بطلان کشیدن . یا به قلم دادن . نوشتن تحریر کردن . یا به قلم گرفتن . نوشتن تحریر کردن : هر دو بسیار نفیس است ندانم کاول آن یک را بقلم گیرم و این را گویم . یا قلم بدم شمشیر افتادن . دندانه دار شدن شمشیر و دمش برگشتن . یا قلم برداشتن ( برگرفتن ) از کسی . معاف کردن وی مرفوع القلم ساختن او را : از جنون گفتم قلم بردار از من روزگار در بن هر ناخنم سودانیستانی شکست . یا قلم بر سر زدن چیزی را . قلم زدن بر سر چیزی : ماسیه بختان تفاوت را قلم بر سر زدیم همچو مژگان سر ز یک چاک گریبان برزدیم . یا قلم بستن از چیزی . قلم ساختن آن را : مصور بنقاشی آن بقاع قلم بسته از موی خط شعاع . یا قلم بستن بر کسی . زایل کردن قدرت کتابت و نقاشی از کسی : زدار ژرنگ این نقش چینی پرند قلم بست برمانی نقشبند . یا قلم بناخن شکستن . بسزا رسانیدن . یا قلم تیز کردن . قط زدن قلم را تا خوب نویسد . یا قلم جعد کردن . نوشتن رقم کردن : تیر فلک کوبقلم می شکافت کرد قلم جعد ثنای تو یافت . یا قلم داخل خط ساختن . اصلاح کردن خط را : کس نمی سازد قلم داخل خط استاد را رومده در خط مشکین خامه شمشاد را . یا قلم در خارش آوردن . نوشتن تحریر کردن . یا قلم در سیاهی نهادن . آماده نوشتن بدبختی ( برای کسی ) شدن : بزرگیش سر در تباهی نهاد عطارد قلم در سیاهی نهاد . یا قلم در ناخن شکستن . نی در ناخن شکستن ۲ - هر یک از استخوانهای دراز دست و پای انسان و دیگر جانوران : قلم پایش شکست . یا قلم پا ( ی ) . استخوان شتالنگ . یا قلم دست . استخوان آرنج . ۳ - ابزاری آهنین سنگ تراشان را که به وسیله آن سنگ را هموار و بر روی آن منبت - کاری کنند . ۴ - ابزاری که حکاکان بدان حکاکی کند ۵ - آلتی است فولادین دارای لبه ای اندک پهن و تیز که جهت کندن زمین و نصب چهارچوب و غیره بکار روند ۶ - آلتی است برای ترسیم و آن ابزاریست مشکل و از دو تیغه فلزی که از حیث طول با هم مساوی اند و هر دو به دسته ای چوبی متصل می شوند . فاصله دو تیغه را ممکن است به وسیله پیچی کم یا زیاد کرد . برای ترسیم خطی ابتدا پیچ را قدری باز می کنند و مرکب راما بین دو تیغه قرار دهند و بعد پیچ آن را آن قدر می پیچانند تا فاصله دو تیغه به حد کافی رسد سپس مانند مداد از آن استفاده می کنند . ۷ - قطعه ای از شاخه درخت که به شکل نهال آن را در زمین فرو کنند قلمه . یا قلم تاک . شاخه مو . یا قلم گل . شاخه گل . یا قلم نرگس . شاخه نرگس . یا قلم نی . قلمی که از نی مخصوص گیرند و سر آن را به اندازه ای که خواهند تراشند و وسط آن را قط زنند و نوک آن را در مرکب یا جوهر فرو کنند و برروی کاغذ نویسند ۸ - نوعی از آتش بازی است ۹ - سید شریف گوید : قلم عبارت از علم تفضیلی است زیرا حروف که مظاهر تفصیل قلمند به طور اجمال و بوجود لفی در مداد موجود است و مادام که در مداد است مجمل است و موقعی که بقلم منتقل شدن به واسطه آن تفصیل می یابد . چنانکه نطفه که ماده انسان است مادام که در پشت انسان است جمع جمیع صور انسان می باشد و در مرتبت اجمال و بوجود لفی و موقعی که در لوح رحم منتقل شد تفصیل می یابد . صدرالدین گوید : ذات باری تعالی ابتدا جوهر مجرد قدسی را آفرید وبتوسط او جوهر قدسی دیگری آفرید و همین طور به طور مرتبت در کمال و شرف و بالجمله هر یک از عقول طولیه علت وجود موجود عقلی و نفسی دیگر است . و از این جهت از هر یک از عقول مجرده طولیه و نفوس و افلاک می توان تعبیر به قلم کرد . و قلم اول که عقل اول باشد ملک مقرب عقلی و قلم اعلی است و بالجمله عقول را به اعتبار آنکه واسطه در فیضان صور علمیه اند بر نفوس کلیه فلکیه و موجب وجود آنها هستند قلم گویند . توضیح گویند اول چیزی که خدای تعالی آفرید قلم بود بنظر هیبت به او نگرید بشکاف آنگه گفت : برو گفت : بچه روم ? گفت : هر چه خواهد بودن تا روز قیامت بر لوح محفوظ برفت و هر چه بودنی بود بنوشت تا روز قیامت . یا قلم اعلی . مراد عقل است . ۱٠ - طرز کار نحوه اجرا سبک ۱۱ - نوع گونه لون : خویش را صد قلم بزک کردن غایتش زادنست و پروردن . ( بهار ۱۱۹ : ۲ )

معنی کلمه قلم در فرهنگستان زبان و ادب

{Caelum, Cae, Chisel} [نجوم] صورت فلکی کوچک و کم نوری در آسمان جنوبی (southern sky ) بین دو صورت فلکی نهر و کبوتر
{font, typeface} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعه ای از نویسه های تایپی با طراحی و اندازۀ مشخص

معنی کلمه قلم در دانشنامه عمومی

قلم (بندرعباس). قلم، روستایی در دهستان شمیل بخش شمیل شهرستان بندرعباس در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱۰۶ نفر ( ۳۷ خانوار ) بوده است.
قلم (رایانه). یک قلم یا فونت ( به انگلیسی: font ) رایانه ای به صورت یک فایل داده دیجیتال، شامل مجموعه ای از گلیف های مرتبط از نظر گرافیکی، پیاده سازی می شود. یک قلم رایانه ای به کمک یک ویرایشگر قلم طراحی و ساخته می شود.
به مجموعه ای از یک الفبایِ کامل و هم خانواده، با حالت های مختلفِ حروف و دیگر گلیف های ( اعداد و علائمِ ) مورد نیاز حروف چینی، قلمِ رایانه ای و در انگلیسی تایپ فیس ( به انگلیسی: Typeface ) گفته می شود. از سویِ دیگر، به هر یک از حالت ها و اجزایِ این مجموعه که شاملِ حروف، اعداد و دیگر علائم نگارشی می باشند، فونت ( به فرانسوی: fonte ) ( به انگلیسی: font خوانده می شود: فانت /fɑ:nt/ ) می گویند.
تایپ فیس ها، دارای وزن ها و استایل های مختلف هستند. وزن فونت، همان مقدار ضخامت فونت است و استایل فونت به معمولی، بولد، ایتالیک و. . تقسیم می شود.
امروزه در محافل عمومی و با توجه به حروف چینی جدید و نوری، واژهٔ فونت نسبت به تایپ فیس، رواج بیشتری یافته است. می توان گفت، مجموعهٔ حرف هایی که با رابطه های گرافیکی تصویر نوشتاری، یک زبان را نشان می دهند، قلم رایانه ای نامیده می شود که گاه در فارسی نیز، به پیروی از انگلیسی، آن را فونت می خوانند.
هم در حروف چینی سنتی و هم در کاربرد مدرن واژهٔ فونت برای اشاره به مکانیسم طراحی تایپ فیس به کار می رود. در حروف چینی سنتی فونت از جنس چوب یا فلز ساخته می شد. امروزه فونت یک فایل دیجیتال است.
هر فونت چهرهٔ خاص خود را دارد. به طور مثال فونت های کودکانه نرم تر و فونت های جدی لبه های تیزی دارند. از این رو طراحان از روی حس و حال دیزاین خود، فونت مناسب را انتخاب می کنند.
فونت در چاپ سنتی عموماً از قطعه های فلزی ( سربی ) ساخته می شد. به این صورت که سرب گداخته را در قالب هایی که به شکل حرف های الفبا بود — و گاهی شکل های دوحروفی؛ مانند «لا»، یا بیشتر؛ مانند «﷼» و «ﷲ» و نیز دیگر نشانه هایی که در نوشتن به کار می روند؛ همچون '، :، [، * و $ — ریخته گری می کردند. فونت در فضای دیجیتال گونه ای نرم افزار است. در این نرم افزار، حرف ها و دیگر نشانه های نوشتاری را به شکل مجموعه ای از کاراکترها ( برداری یا غیربرداری ) به وسیلهٔ برنامه هایی مانند FontCreator یا Fontlab Studio یا font forge طراحی می کنند.
طراحی قلم یا فونت، برخلاف طراحی نشانه یا پوستر که معمولاً به طور انفرادی صورت می گیرد، کاری گروهی، فنی و پیچیده می باشد. به همین جهت، استادان کارکشته و اهل فن، برای طراحی قلم، ۵ سال هنر و فلسفهٔ شرق، ۵ سال هنر و فلسفهٔ غرب، ۵ سال خوش نویسی و ۶ سال آشنایی با فناوری ( به ویژه دیجیتال ) را ضروری دانسته اند.
قلم (نوشت افزار). قلم، خامه یا کِلک ابزاری برای نوشتن است که برای افزودن جوهر به یک سطح که معمولاً کاغذ است استفاده می شود. انواع گوناگونی از قلم وجود دارد که شامل خودکار، روان نویس، خودنویس و ماژیک و انواع مداد می شود.
قلم وام واژه عربی است که وارد زبان فارسی شده است.
ریشه اصطلاح «The pen is mightier than the sword» به معنای «قلم از شمشیر قدرتمندتر است» به سده ۱۷ میلادی باز می گردد. در آن مقطع زمانی روزنامه ای به وسیله حکومت بریتانیا بسته می شود و مردم برای بیان سخنان خود به نوشتن شب نامه گرایش پیدا می کنند، بنابراین این اصطلاح از آن هنگام رایج شد.
• خودکار ( ballpoint )
• روان نویس ( roller ball )
• خودنویس ( fountain )
• ماژیک ( felt - tip )
• قلم درشت
• قلم ریز
معنی کلمه قلم در فرهنگ معین
معنی کلمه قلم در فرهنگ عمید
معنی کلمه قلم در فرهنگ فارسی
معنی کلمه قلم در فرهنگستان زبان و ادب
معنی کلمه قلم در دانشنامه عمومی
معنی کلمه قلم در دانشنامه اسلامی

معنی کلمه قلم در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قلم وسیله ای است که به وسیله آن مقدرات جهان ثبت می شود. قلم، مجرای فیض الهی است.
اصطلاحی است برگرفته از قرآن و به معنای وسیله ای است که کتابت و ثبت مقدّرات جهان، از گذر آن صورت می پذیرد.
آفرینش قلم
بنابر روایات، خداوند، نخست قلم را آفرید و آن گاه بدو فرمود که بنویسد و بدین سان، قلم، هر آنچه را تا قیامت پیش می آید، بازنوشت.
قلم مخلوق اول
قلم، صادر اوّل و نخستین تعیّن از تعیّنات ذات اقدس الهی است. قلم مخلوق اوّل است و از این رو، مرتبه ای از مراتب هستی است که موجودات به نحو اجمال و بساطت در آن تحقّق دارند. قلم، حقایق جهان آفرینش را به صورت تفصیلی به لوح افاضه می کند برخی دیگر از روایات، مخلوق اوّل را عقل یا گوهر دانسته اند. مفسّران این دو دسته روایات را جمع کرده و بر آن رفته اند که قلم و عقل شیئی یگانه اند
قلم مفهومی غیبی
...
[ویکی شیعه] قَلَم واژه ای قرآنی که خداوند در قرآن به آن سوگند خورده است. سوره ای در قرآن، به نام سوره قلم وجود دارد. در روایات، تعبیرهای بسیاری درباره آن آمده از جمله؛ اولین مخلوق خداوند، وسیله ای که فرشتگان با آن وحی یا نامه اعمال را می نویسند، نامی برای امام علی(ع) و یا فرشته ای از جنس نور. برخی از عارفان مسلمان معتقدند قلم مرتبه ای وجودی دارد و اولین مخلوق خداوند یا همان «عقل اول» است. همچنین می گویند علم خدا به مخلوقاتش، به صورت اجمالی در قلم وجود دارد و قلم آن را به تفصیل در لوح ایجاد می کند.
قلم در لغت، وسیله ای است که با آن می نویسند. در قرآن کریم چهار مرتبه این واژه ذکر شده است.؛ سوره قلم، آیه۱؛ سوره آل عمران، آیه۳؛ سوره لقمان، آیه۲۷؛ سوره علق، آیه۴. به علاوه اینکه یکی از سوره های قرآن کریم، قلم نام دارد که خداوند در اولین آیه آن، به قلم سوگند خورده است. مفسران در تفسیر این واژه در سوره قلم، چندین نظریه گفته اند از جمله اینکه؛ منظور قلمی است که فرشتگان با آن وحی الهی، یا نامه اعمال انسان ها را می نویسند. اختصاص به قلم خاصی ندارد و مراد هر نوع قلمی است. اولین مخلوق خداوند یا همان قلم آفرینش است.
در منابع حدیثی، روایات متفاوتی در مورد قلم نقل شده است. برخی از روایات، قلم را فرشته ای می دانند که اخبار و علوم را به لوح می سپارد تا اینکه لوح آن را به اسرافیل؛ اسرافیل آن را به میکائیل؛ او نیز به جبرئیل و سپس پیامبران برساند. در برخی دیگر ذکر شده که با دستور خداوند، قلم، آغاز تا پایان آفرینش را، با جوهری که در نهری به نام نون بود، بر لوح نوشت. در روایتی، قلم اولین مخلوق آفرینش معرفی شده و پیامبر(ص) نیز در حدیثی، نون و قلم را دو فرشته از جنس نور معرفی کرده است. در حدیثی از امام کاظم(ع) نقل شده که نون، نامی برای پیامبر(ص) و قلم نامی برای امیرالمؤمنین است.
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
قلم، در اصل چیده و جدا شده از شیء سخت، مثل ناخن و... است. این لفظ اختصاص یافته به آنچه با آن نوشته شود، آلتی نئین و چوبین و یا فلزی است که به وسیله آن با مرکب یا جوهر روی کاغذ نویسند. گفتنی است در بعضی روایات و کتب تفسیری، معنایی الهی و نوری برای قلم بیان شده است.
[ویکی الکتاب] معنی قَلَمِ: قلم - ابزار نوشتن
معنی لَمْ نُغَادِرْ: وا نمی گذاریم - از قلم نمی اندازیم
معنی لَا تَذَرُ: رها نمی کند - از قلم نمی اندازد
معنی مَا تَذَرُ: رها نمی کند - از قلم نمی اندازد - وا نمی گذارد
تکرار در قرآن: ۴(بار)
آلت نوشتن . سوگند به قلم و آنچه می‏نویسند. . بخوان خدای محترم تو همان است که با قلم بیاموخت. اصل قَلْم (بر وزن فلس) قطع گوشه چیزی است مثل گرفتن ناخن و تراشیدن نی، در اقرب الموارد گفته تا تراشیده نشود قلم نگویند بلکه قصبه گویند: قلم از نعمتهای بزرگ خداوندی است که خداوند در مقام امتنان فرموده «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْاِنْسانَ مالَمْ یَعْلَمْ» قلم زبان دوم بشر است که با آن ما فی الضمیر خویش را اظهار و آثار گذشته را ضبط و حفظ می‏کند، سوره علق اولین سوره نازله است، ذکر قلم و تعلیم در اولین سوره حکایت از اهمیت قلم و تعلیم در دنیای بشریت دارد. درآیه اول قسم به قلم ظاهراً دلیل نفی جنون از رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» است یعنی اگر قلم به دست گیرند و گفته‏های تو را بنویسند و روی آن حساب کنند خواهند دید تو پیامبری نه دیوانه و خواهند دانست که . ظاهراً مراد از قلم در هر دو آیه قلم معمولی و متعارف است در روایات وارد است که «ن» نهری است که در بهشت و قلم قلمی است از نور که در لوح محفوظ نوشته، ایضاً «ن» و قلم نام دو فرشته است. در نهج البلاغه خطبه 92 به قلمهای کرام کاتبین اطلاق شده «الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ الْاَقْلامُ جارِیَةٌ وَالْاَبْدانُ صَحیحَةٌ». جمع قلم اقلام است . رجوع شود به «کلمة». . مراد از اقلام تیرهای قرعه است اقرب الموارد علت این تسمیه را تراشیده شدن تیر ذکر می‏کند یعنی تو در نزد آنها نبودی آندم که تیرهای خویش را به هم می‏زدند تا کدام یک مریم را کفالت نماید.

معنی کلمه قلم در ویکی واژه

penna
هر ابزاری که با آن بنویسند.
نی تراشیده که با آن بنویسند. ؛ ~ به تخم چشم زدن کنایه از: کار نویسندگی یا قلم زنی کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه قلم

به یاد وصل‌که لبریز حسرتی بیدل که از نم مژه‌ات ناله می‌چکد چو قلم
بزد تیغ بر دست اسپ پسر قلم کرد و اسپ اندر آمد بسر
به یقین در جهان یقین دلت کس نداند مگر کمان قلم
ای امامی سخن انصاف که در روی زمین نیست امروز نظیر قلمت برهانی
نوک قلم از سر گزلک مخار تیز مکن بیهده دندان مار
تا مشک ترا بارد از قلم تا ماه ترا تابد از جبین
کلک تیر و تیغ مریخ از چه دارد چرخ انک دشمنش را تیغ برگردن قلم بر سر زدست
دست من بر پایدارد کرسی و لوح و قلم را من هوا دار سپهرم من نگهبان زمینم
دهد بی‌حق خدمت خلق را قوت نگارد بی‌قلم در سنگ یاقوت
و روی انه قال: «یا با هریرة جفّ القلم بما انت لاق»، و روی انّه قال: «انّ اوّل ما خلق اللَّه القلم، فقال اکتب. قال: ما اکتب؟ قال: القدر، ما کان و ما هو کائن الی الابد».