معنی کلمه قلم در لغت نامه دهخدا
- قلم شدن ؛ دو نیمه شدن. قطع شدن. شکسته شدن. از یکدیگر جداشدن. قلم شدن دست یا پای ؛ قطع شدن استخوان آن با یک زخم :
چو نیزه قلم شد به گرز و به تیغ
همی خون چکانید مانند میغ.فردوسی.هر دون که برخلاف تو گیرد قلم بدست
حقاکه از نهیب تو دستش قلم شود.سیدحسن غزنوی.چو دست را به قلم برد و عدلنامه نوشت
قلم شود بسر تیغ داددست تنم.سوزنی.بخود پیچید فلفل از سواد خال هندویت
قلم شد دار چینی از حدیث تندی خویت.محسن تأثیر ( از آنندراج ) ( از ارمغان آصفی ).- قلم قلم کردن ؛ با شمشیر و کارد و جز آن چیزی راچون چوب و استخوان به قطعات جدا کردن.
- قلم کردن ؛ کنایه از دو پاره کردن چیزی باشد به یک ضرب. ( آنندراج ) ( برهان ). دونیم کردن. جدا کردن. ( انجمن آرای ناصری ) :
به یک زخم صد نیزه کردی قلم
خروشان و جوشان چو شیر دژم.فردوسی.- || بریدن در عرض چیزی را که بسیار گنده نباشد مانند شاخ نورسته یا دست و انگشت و امثال آن مثلاً نگویند تنه درخت چنار را قلم کردم بلکه گویند شاخ آن را قلم کردم و دست فلان را قلم کردم و از اینجاست که بعضی گفته اند بریدن به یک ضربت است زیرا که در چیزهای گنده صورت نمی بندد. ( آنندراج ) :
گر دست بر قلم بنهد بی اجازتت
تیر فلک سپهر کند دست او قلم.سلمان ( از آنندراج ). || ( اِ ) طرز و شیوه نگارش خط با سبک نوشتن خط. رسم خط. شیوه خط. ( یادداشت مؤلف ): این قلم کلهر است ؛ خط اوست.
قلمهای اسلامی ؛ خطهای اسلامی. روایات در اقسام قلم های اسلامی تا حدی متشتت است. آنچه از مجموع روایات بدست می آید آن است که قلم اسلامی از آغاز همان قلم نبطی بوده است که آن را «النسخی » و «الدارج » مینامیده اند و عرب مستقیماً از نبطی متأخر گرفته بود و بعد از معاشرت اعراب با مردم حیره و بنای کوفه در جنب حیره خطی که آنهم تقلیدی از خط نبطی بود شایع شد که او را حیری یا جزم میخواندند. ابن الندیم گوید: در آغاز دولت اسلام چهار خط معمول گردیده بود به این اسم : خط مکی ، خط مدنی ، خط بصری ، خط کوفی و در خط مکی و مدنی الفها بسوی راست کج بود و در شکل او کمی خوابیدگی به سمت بالای انگشتان پدیدار بود و این چهار خط را قطبه نامی در عهد بنی امیه کامل کرد و بعدها از این چهار خط اقلام دیگری استخراج گردید و در اوایل دولت بنی عباس دوازده قلم در نزد خوشنوسیان متداول گردیده بود که مشهورترین آنها این است : 1- قلم طومار کبیر که در طومار کامل بوسیله برگ خرما یا قلم می نوشتند و نامه ها که بپادشاهان میفرستادند با این قلم نوشته میشد. 2- قلم ثلثین. 3- قلم ثلاثین. 4- قلم زنبور. 5- قلم مفتح. 6- قلم حَرَم ( جَزم ). 7- قلم مؤامرات. 8- قلم عهود. 9-قلم قصص. 10- قلم خرفاج و از این اقلام باز اقلام و خطوط دیگری بوجود آمد و به بیست وپنج قلم رسید و در عهد مأمون خوشنویسی رنگ و آبی به خود گرفت و در آن عهد قلم مرصع و قلم نساخ و قلم ریاسی منسوب به مخترع آن فضل بن سهل ذوالریاستین و قلم رقاع و قلم غبار الحلیه و قلم ثلث و قلم محقق و قلم منثور و قلم الوشی و قلم مکاتبات و قلم نرجس و قلم بیاض نیز بوجود آمد. بیست خط از این خطوط از خط کوفی بوجود آمده بود که هرکدام خاص نوعی از نوشته های مهم بود چون قرآن و مجلات و طومارها و نامه های درباری و بعضی دیگر مثل خط نسخ و خط محقق و خط مشق و ثلث و مدور و راسی و رقاع خاص کتب و احادیث و اشعار و مراسلات معمولی بود و از عهدمأمون ببعد این خطوط ترقی کرد و قلم ریاسی متداول گردید تا ابن مقله خط نسخ را موزون و زیبا ساخت و آن را لایق آن قرار داد که قرآن را بدان خط بنویسند. خلاصه اینکه خطوط اصلی عرب دو خط کوفی و نسخ بود و از آن دو، قلمهای گوناگون بوجود آمد و در قرن هفتم و هشتم هجری بتدریج خط کوفی رو بزوال نهاد و خطوطی که در آن زمانها یعنی بعد از قرن هفتم معمول بوده است از اینقرار است : نسخ ، ثلث ، تعلیق ، ریحانی ، محقق ، رقاع و از این شش خط نیز بعدها خطوط دیگر اختراع شد که بایداختراع آن را به ایرانیان منسوب بداریم و خلاصه آن بقرار ذیل است : قلم مقرمط، قلم باریک ، قلم نستعلیق ، قلم شکسته ، قلم ثلث و قلم تعلیق و نسخ. رجوع به هریک از این کلمات شود. ( معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 225 و 226 ) ( الفهرست ابن ندیم صص 11 - 12 ) ( آداب اللغة العربیة ج 1 ص 205 ) ( البیان و التبیین جاحظ ج 2 ص 83 ) ( سبک شناسی ملک الشعراء بهار ج 1 صص 95 - 96 ). و رجوع به صبح الاعشی ج 3 ص 51 ببعد شود.