قلا

معنی کلمه قلا در لغت نامه دهخدا

قلا. [ق َ ] ( ترکی ، اِ ) فلاخن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( حاشیه برهان چ معین از فرهنگ نظام از فرهنگ اظفری ).
قلا. [ ق ُ ] ( اِ ) رجوع به ناقلا شود.
قلا. [ ق َ ] ( علامت اختصاری ) ( اصطلاح تجوید ) علامت خاصی است از «قیل لا وقف »، و این در موردی است که بعضی قاریان معتقد به وصل و بعضی قایل به وقف باشند. ( یادداشت مؤلف ).
قلا. [ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( فهرست ولف ) ( فرهنگ شاهنامه ) :
شبانان کوه قلا را بخواند
وز آن شاهزاده سخنها براند.فردوسی.
( قلاً ) قلاً. [ ق ِ لَن ْ ] ( ع مص ) دشمن داشتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): قلا فلاناً قلاً و قلأاً؛ ابغضه. ( اقرب الموارد ). رجوع به قلاء شود.

معنی کلمه قلا در ویکی واژه

قلا (qalâ)
کلاغ

جملاتی از کاربرد کلمه قلا

ز وحشت عدم و انقلاب خود عالم خط امان زدم تیغ پر شرار گرفت
تا بوصل نجیب منده رسم ای قلاوزایت یلم قنده
من بگفتی راستی گر از زبان این خسان عاقلان را گوش کردن قول ما یاراستی
قلاب نقد من شد و هنگام زاد ز آن دستی بریده از پی این زاد مادرش
کشمکش چین و اضطراب بشر چیست گیتی اگر حال انقلاب ندارد
جز آستان پیر مغان هرچه بنگرم بینم جهان و خلق جهان را در انقلاب
خامشی داردم از مردم کج بحث ایمن نیست چون ماهی لب بسته غم قلابم
ور خضروار قلاووز شوی تا لب چشمه حیوان چه شود
می کند فکر متین، کج بحث را کوته زبان از کجی زور نهنگ آرد برون قلاب را