معنی کلمه قفسه در لغت نامه دهخدا
- قفسه منار ؛ سطح مشبک بالای منار که مؤذن در آنجا می ایستد. ( ناظم الاطباء ). نشیمنی که بالای منارباشد، و آن را گلدسته نیز گویند. نعمت خان عالی در محاصره حیدرآباد آورده : مناجاتیان ترقی مراتب و مناصب رشته های درازتر از طول امل گذاشته بر کنگره حصار چون مؤذن بر قفس منار بالا رفته ندای حَی علی الیورش و اذان الجراءةُ خَیر مِن َ الجبن دردادند. ( آنندراج ).
- قفسه سینه ؛ صندوقه سینه. رجوع به صندوقه سینه شود.