قعب
معنی کلمه قعب در فرهنگ معین
معنی کلمه قعب در فرهنگ فارسی
معنی کلمه قعب در ویکی واژه
کاسهای که یک نفر را سیر کند.
جملاتی از کاربرد کلمه قعب
تَلکَ المَکَارِمُ لَاَقعبَانِ مِن لَبَنٍ شِیبَاً بِمَاءِ فَعَادَا بَعدُ اَبوَالَا
واگر پادشاهی بسخاوت جهان زرین کند، یا بشجاعت ده مصاف بشکند، چون از حلم بی بهره بود بیک عربده همه را باطل گرداند و تمامی لشکر و رعیت را نفرت دهد؛ و اگر در آن هر دو قصوری باشد برفق همه جهان را شاکر تواند داشت و به رای و قعبره دشمنان را بمالید. و باز حلم بی ثبات هم از عیبی خالی نماند، که اگر بسیار موونتها تحمل کرده شود و براظهار آهستگی مبالغت نماید چون عاقبت آن بتهتک کشد ضایع و بی ثمرت ماند. قال النبی علیه السلام: لایکون الحلیم لعانا.
و این مثل بدان آوردم تا شما همچون درودگر فریفته نشوید و معاینه خویش را بزرق و شعوذه و زور و قعبره او فرو نگذارید.
شمععا بساط طرب است آنکه درتن دشت قعب سر به هوا پای به دامان توکل شکند