قطع

معنی کلمه قطع در لغت نامه دهخدا

قطع. [ ق َ ] ( ع مص ) بریدن و جدا کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گویند: قطعه قطعاً و مَقْطَعاً و تِقِطّاعاً. || گذشتن : قطع النهر قطعاً و قطوعاً؛ عَبَره. || به تازیانه زدن : قطع فلاناً بالقطیع. || چیره شدن : قطعه بالحجة؛ چیره شد بر وی به حجت. || ساکت کردن و خاموش ساختن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قطع لسانه ؛ به نیکوئی و احسان زبانش برید و خاموش ساخت. ( منتهی الارب ). || بریدن خویشی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قطع رحمه قطعاً و قطیعة؛ برید خویشی را و گسست پیوند برادری را. || خفه شدن از کسی. ( منتهی الارب ). اختناق. ( اقرب الموارد ): قطع فلان الحبل ، و منه قوله تعالی : ثم لیقطع ( قرآن 15/22 )؛ ای لیختنق. تاسه زده گردیدن : قُطِعَ فلان ( به طور مجهول )؛ تاسه زده گردید. ( منتهی الارب ). قطع النفس ؛ انقطع. ( اقرب الموارد ). || نیمه حوض را پرکرده گذاشتن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قطع الحوض قطعاً؛ ملأه الی نصفه ثم قطع عنه الماء. ( اقرب الموارد ). || فروختن ستور. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قطع عنق دابته ؛ باعها. ( اقرب الموارد ). || افراز کردن. ( اقرب الموارد ). || بسنده شدن. ( منتهی الارب ): قطعنی الثوب ؛ کفانی لتقطیعی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || قُطِعَ الرجل ؛ یئس او عجز. || منع کردن و بازداشتن : قطع فلاناً عن حقه ؛ منعه. || جلوگیری کردن و ترساندن : قطع الطریق علی السالکین ؛ منعه و اخافه. || باطل کردن : قطع الحدث الصلوة؛ ابطلها. || جزم کردن : قطع فلان فی القول ؛ جزم. ( اقرب الموارد ) || ( اِمص ) جدائی. ( منتهی الارب ). جدائی بعض اجزاء جسم. ( اقرب الموارد ). و به فارسی با لفظ فرمودن و کردن و شدن مستعمل. ( آنندراج ). || ( اصطلاح عروض ) نزد عروضیان حذف آخر وتد مجموع واقع در عروض بیت است. و گویند زدن آن و ساکن گرداندن حرف متحرک ماقبل آن ، مانند حذف نون مفاعلن و ساکن کردن لام آن تا متفاعل گردد. ( اقرب الموارد ). || ( اِ )برش و قالب و اندازه : کاغذی به قطع چهار ورق و نیم.کتاب به قطع وزیری. || ( اصطلاح هیأت ) در تداول منجمین احکامی و زایچه بینان و فال گیران ، حادثه سوء که در زندگانی صاحب طالع روی خواهد داد. قران : و الصواب ان یدخل منا فی کل یوم علی الملک واحد، ویحکی له حکایة تمنعه عن قتله ذلک الیوم ، فان کان علی الغلام قطع فیزول. ( سندبادنامه عربی چ اسلامبول ص 354 ). اصنعی له فیلاً من حلاوه و دعیه یأکله ، یزول عنه القطع. ( همان کتاب ص 381 ). فظهر فی طالعه ان علیه قطع الی سبعة ایام و ان تکلم فیها کان حتفه فیها. ( همان کتاب ص 384 ). و کان علی قطع فدفع اﷲ عنی بهذه المراءة. ( همان کتاب ص 388 ). اما قواطع تنه نحوست وشعاعهاء ایشان آنک به کراهیت و دشمنی منسوبند و تنه کواکب ثابته آنک معروفند به قطع چون تسییر به ایشان رسد به وقتی کی عطیت بر نیمه بود یا به چهاریکها وتحویل تباه آید و آنجا سعدی را سعادت نبود که با منحست برابری کند، و از منجمان هست کی جایگاه سیک ها ( سه یک ها ) از عطیت به جای چهاریک ها دارند و قواطع بسیار است. ( التفهیم ص 521، 522 ). و در حاشیه التفهیم آرد:توضیح آنچه استاد ما فرمود این است که احکامیان میگویند تنه نحس یعنی جرم نحس خواه از ثوابت باشد از قبیل ثریا و دَبَران و خواه از سیارگان بود از قبیل مریخ و زحل و همچنین شعاع نحس یعنی تربیع و مقابله و همچنین حد و درجه نحس همگی از قواطعاند بدین سبب که در استخراج کمیت عمر دلیل باشند بر قطع عمر آنگاه که تسعیر بدانها رسد خاصه که معین مقوی از قبیل انتهأات و تحویلات در کار نباشد و عطیه عمر منحوس بود یانکبتی دهد نظیر قطع عمر. ( حاشیه التفهیم ص 522 ). || ( اصطلاح اصول فقه ) یکی از مباحث عقلی اصول فقه است که از دوره شیخ مرتضی به بعد بحث در آن رونق و اهمیت بیشتری پیدا کرد. شیخ در کتاب فرائد الاصول گوید: بدان مکلف هرگاه به حکم شرعی توجه پیدا کند یا برای وی نسبت به آن حکم قطع یعنی علم و یقین پیدا میشود یا ظن و یا شک ، آنگاه هر یک از این سه قسم را مبداء و منشاء یک نوع ازاحکام شرعی قرار میدهد. قطع بر دو قسم است : قطع موضوعی و قطع طریقی. یک شی ممکن است به طور مستقیم موضوع حکم شرعی قرار گیرد، در این صورت حکم متبع است همانطور که رسیده است و ممکن است چیزی طریق برای وصول به چیز دیگری باشد و خودش به طور مستقیم موضوع حکم شرعی نباشد، در این صورت حکم به طور مطلق متبع است ، قسم اول را اصطلاحاً قطع موضوعی و دوم را طریقی مینامند، پس قطع موضوعی قطعی است که مأخوذ در موضوع حکم شرعی باشد مانند «معلوم البولیة نجس » ( بول معلوم نجس است ) و «معلوم الخمریة حرام » ( شراب معلوم حرام است ) ودر این صورت حکم نجاست و حرمت از احکام خود بول و خمر نیست بلکه از احکام بول و خمر معلوم است. پس اگر چیزی واقعاً بول یا خمر باشد و کسی علم به آن پیدا نکند و استعمال نماید چیزی بر او نیست. و قطع طریقی قطعی است که طریق و راه برای یافتن مقطوع به است که متعلق اوست و خود موضوع حکم نیست ولی احکام مقطوع بر آن نیز مترتب خواهد شد ازاینرو هرگاه کسی قطع پیدا کرد که فلان مایع بول یا خمر است به مجرد پیدا شدن این قطع آن مایع برای او بول و خمر خواهد بود زیرا قطع اوطریق برای وصول به خمر واقع شده و حکم بول و خمر برآن مایع بار خواهد گردید و در این هنگام برای وی این قیاس پیدا میشود این مایع بول است یا خمر است و بول یا خمر نجس یا حرام است ، پس این مایع نجس یا حرام است. و از این جهت اگرچه مایع در ظرف واقع بول یا خمر هم نباشد استعمال کردن شخص قاطع چنین مایعی را اشکال خواهد داشت. ( از فرائدالاصول شیخ مرتضی انصاری ).

معنی کلمه قطع در فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (مص م . ) بریدن ، جدا کردن .
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - برش ، پاره . ۲ - اندازة طول و عرض چیزی . ۳ - جزم ، یقین .

معنی کلمه قطع در فرهنگ عمید

۱. بریدن، جدا کردن.
۲. متوقف شدن.
۳. قطع شده.
۴. اندازۀ طول و عرض.
۵. (ادبی ) در عروض، اسقاط یک حرف از آخر و تد مجموع چنان که از مستفعلن مستفعل باقی بماند و مفعولن به جایش بگذارند.
۶. پیمودن، طی کردن.
* قطع کردن: (مصدر متعدی ) بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر.

معنی کلمه قطع در فرهنگ فارسی

بریدن، جداکردن، ونیزبمعنی جزم ویقین، تکه بریده شده ازدرخت، ونیزبه معنی پیکان پهن
( اسم ) جمع قطعه .

معنی کلمه قطع در فرهنگستان زبان و ادب

[سینما و تلویزیون] ← قطع فیلم، {cut} [سینما و تلویزیون] فرمان کارگردان برای قطع فیلم برداری

معنی کلمه قطع در دانشنامه آزاد فارسی

قطع (ادبیات). قَطْع (ادبیات)
(در لغت به معنی بریدن) اصطلاحی در عروض، از زحاف های عروضی. افتادن حرف ساکن وتد مفروق آخر و ساکن شدن حرف متحرک پیش از آن؛ چنان که «ن» از مستفعلن بیفتد و «ل» ساکن شود که به جای مستفعلِ باقی مانده مفعولن گذارند و «ن» از متفاعلن بیفتد و «ل» ساکن شود و به جای متفاعلِ باقی مانده فعلاتن گذارند. رکنی که تحت زحاف قطع قرار گیرد، مقطوع گویند.
قطع (اصول فقه). قَطْع (اصول فقه)
(در لغت و اصطلاح به معنای انکشاف کامل و مرادف با علم و یقین) اصطلاحی در اصول فقه. مجتهد در مقام استنباط حکم شرعی، یا «قطع» دارد یا «ظنّ» و یا «شک». حجّیت یعنی اعتبار قطع، ذاتی است، یعنی نه می توان به عقل، اعتبار بخشید و نه می توان اعتبار را از آن گرفت. این را بالبداهۀ عقل درک می کند، زیرا عقل می گوید وقتی انسان به چیزی یقین پیدا کرد، باید به یقینش، ترتیب اثر دهد.
قطع (نسخه شناسی). قَطْع (نسخه شناسی)
اصطلاحی در نسخه شناسی به مفهوم اندازۀ کتاب، یا نشریه، از لحاظ طول و عرض. در آغاز پیدایش صنعت چاپ اندازه های موسوم در قطع کتاب های چاپی همان اندازه های موسوم در قطع نسخه های خطی بود. آلدوس مانوتیوس (۱۴۵۰ـ ۱۵۱۵ م)، چاپگر ونیزی، نخستین کسی بود که به منظور استفاده بیشتر از کاغذ و کاهش هزینۀ چاپ قطع خاصی را ابداع کرد که به قطع وزیری امروزی نزدیک است. در اروپا قطع کتاب با تعداد دفعاتی که ورق کاغذ در هنگام صحافی تا می خورد نام گذاری می شد. مثلاً Folio برای کاغذی که دوبار تا می خورد و چهار صفحه می شد و Octavo برای کاغذی که چهاربار تا می خورد و هشت صفحه می شد. در ایران قطع های متداول عبارت اند از بازوبندی، برابر ۲×۳ سانتی متر؛ بغلی، برابر ۴×۶ سانتی متر؛ جانمازی یا حمایلی، برابر ۸×۱۲ سانتی متر؛ رُقعی یا رُبْعی، برابر ۱۴×۲۲ سانتی متر؛ وزیری، برابر ۱۶×۲۴ سانتی متر؛ رَحْلی یا نیم ورقی، برابر ۲۲×۳۵ سانتی متر؛ سلطانی یا تیموری، برابر ۳۰×۵۰. کتاب هایی که برای پادشاهان نوشته می شد، بزرگ ترین قطع بود؛ از این رو، قطع سلطانی نام گرفت. چنان که طول و عرض کتاب در قطع رقعی مساوی (سطح کتاب مربع) باشد آن را خشتی گویند و کتاب هایی که عطف آن ها در عرض بوده، اصطلاحاً بیاضی نامیده می شوند. قطع جیبی بین رقعی و بغلی است و در دو اندازه است. قطع جیبی برای ۱۱×۱۶.۵ سانتی متر و جیبی پالتویی برابر ۱۲×۲۰ سانتی متر است. امروزه در همۀ جهان قطع وزیری متداول ترین است.

معنی کلمه قطع در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قطع، اعتقاد جازم نسبت به یک چیز است.
قطع، در لغت به معنای بریدن و انکشاف کامل و نیز به معنای علم و یقین است.عالمان اصولی معمولا تعریف روشنی از قطع ارائه نداده و مفهوم آن را روشن فرض کرده اند؛ از این رو، در بسیاری از کتاب های اصولی، یا تعریفی از آن ارائه نشده، یا به آثار آن تعریف شده است.به هر حال، قطع عبارت است از: «اعتقاد جازمی که در نظر قاطع با واقع مطابق است»؛ بنابراین، شخص قاطع به درستی یا به غلط واقع را برای خود مکشوف می داند و به هیچ وجه احتمال خلاف در قطع خویش نمی دهد.
تعریف علم
با توجه به این که « علم » عبارت است از «اعتقاد ثابت مطابق با واقع»، معلوم می شود که علم اخص از قطع است و به همین دلیل، قطع را شامل علم، جهل مرکب و اعتقاد تقلیدی می دانند. در بعضی از کتاب های اصولی، قطع با علم و یقین مترادف دانسته شده است، اما محققان نظر اول را برگزیده اند.
نکته اول
با این که محققان اصولی تعریف بالا را برای قطع پذیرفته اند، اما در عمل، ظن اطمینانی را نیز جزء علم به حساب آورده اند، و از آن جا که علم، اخص از قطع است، با نام قطع عادی یا عرفی از آن بحث نموده اند.براساس این، قطع، به قطع حقیقی و قطع عرفی تقسیم شده است.
نکته دوم
...
[ویکی الکتاب] معنی قِطْعٍ: پاره ای - قطعه ای
معنی قُطِعَ: بریده شد
معنی قَطَّعَ: قطعه قطعه کرد - پاره پاره کرد( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است)
معنی قِطَعٌ: قطعه ها
معنی ﭐقْطَعُواْ: قطع کنید
معنی مَقْطُوعٌ: قطع شده
معنی مَقْطُوعَةٍ: قطع شده
معنی مَجْذُوذٍ: قطع شده
معنی تَقْطَعُونَ: قطع می کنید
ریشه کلمه:
قطع (۳۶ بار)
(به کسر قاف) تکه و مقداری از شی‏ء . با عائله خویش در قسمتی از شب برو. جمع آن قطع بر وزن عنب است. . در زمن قطعه‏های مجاور هم هست.
[ویکی فقه] قطع (علوم قرآنی). قطع، وقف به منظور انصراف از ادامه قرائت را می گویند.
«قطع» در لغت به معنای جداکردن و در اصطلاح همان وقف به منظور ختم قرائت است، نه شروع مجدد؛ به عبارت دیگر «قطع» انصراف از ادامه قرائت و به کار دیگری پرداختن است؛ لذا شایسته نیست وسط آیات انجام گیرد. اگر پس از قطع، قاری بخواهد قرائت را ادامه دهد، باید دوباره استعاذه بگوید.

معنی کلمه قطع در ویکی واژه

interruzione
formato
بریدن، جدا کردن.
برش، پاره.
اندازة طول و عرض چیزی.
جزم، یقین.

جملاتی از کاربرد کلمه قطع

ماتم و سور جهان آینهٔ یکدگرند مقطع آه سحر مطلع دیوان‌گل است
قطع امید کرده نخواهد نعیم دهر شاخ بریده را نظری بر بهار نیست
نفس در قطع راه عمر عذر لنگ می‌ نصیحت پیشرو باشد به وقت‌کارکاهل را