قطاری

معنی کلمه قطاری در لغت نامه دهخدا

قطاری. [ ق ُ ری ی ] ( ع ص ، اِ ) مار. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): حیة قطاری ، بضم ؛ مار سیاه که در تنه درخت جای گیرد، یا مار که زهر وی از دهنش بچکد جهت فزونی. ( منتهی الارب ). رجوع به قطاریة شود.
قطاری. [ ق ُ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قُطارة.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قطارة شود.

معنی کلمه قطاری در فرهنگ فارسی

نسبت است به قطاره

جملاتی از کاربرد کلمه قطاری

طبع جمعی چون جمل‌های قطاری راست رو وز روانی سبعهٔ سیاره را در پی روان
گفتمش: ای بی‌وفا، عهد همین بود و مهر؟ گفت که: می‌آورند چند قطاری دگر
سرور از آن بختیان کارند خرج مطبخت هفت گردونرا که می بینی قطاری بیش نیست
در هیچ قطاری دگر ای قافله‌سالار ما را نتوان یافت که بیرون ز قطاریم
که پشت بریشان شاید کرد، هم چنان روی سوی ایشان باز پس آمدم، از کرامت ایشان همان ساعت چون باز نگرستم بزمین عرفات رسیده بودم، و کرامتی دیگر دیدم، آن گه بر من پوشیده بود که قوم بکدام سو شده‌اند، همی از گزاف سر در نهادم، و زود بقوم در افتادم، و نخست قطاری که دیدم شتران رهیان خود دیدم، و از ایشان هیچکس نگفت که بو علی تو کجا بودی؟ بدانستم که رب العزه مرا از چشم و دیدار ایشان غایب نگردانیده بود.
آبای تو به هیچ قطاری نبوده اند آورده یی به زور تو خود را در این میان
آن آمدن ابر گسسته نگر از دور گویی ز کلنگان پراکنده قطاریست
این شهسوار عشق قطاریق می‌رود حیران شدم ز جستن این اسب لاغری
تا برون شد به سفر می کشد از قطره اشک خون دل دم به دم از از دیده قطاری که مپرس
آن لاشه اشتران قطاری از آن من آن بارکش خران توانا از آن تو
همان‌طور که به زمان ۵ نوامبر نزدیک می‌شود. وی هزاران ماسک گای فاکس را در شهر توزیع می‌کند. در این وضعیت در شهر آشوب و هرج و مرج به پا می‌شود. چندی بعد ایوی برای وفا به قولش نزد وی می‌رود. وی به او قطاری مملو از مواد منفجره را نشان می‌دهد که در متروی لندن رها شده بود. مسیر این قطار مجلس است و می‌تواند آن جا را از بین ببرد. وی استفاده از قطار را بر عهده ایوی می‌گذارد و به سراغ کریدی می‌رود. او قبلاً با کریدی قراری گذاشته بود که در ازای ساتلر خودش را تسلیم کند. کریدی ساتلر را می‌کشد، پس از آن وی با کریدی و مردانش می‌جنگد و تمام آن‌ها را از بین می‌برد. او زخمی نزد ایوی بر می‌گردد و قبل از مرگ می‌گوید که ایوی را دوست دارد.