قصید
معنی کلمه قصید در فرهنگ معین
معنی کلمه قصید در فرهنگ فارسی
معنی کلمه قصید در ویکی واژه
قصیده.
شعر پاکیزه و نیکو.
گوشت خشک.
استخوان با مغز.
جملاتی از کاربرد کلمه قصید
غره چرا کند فلک آن را که در ثنات قصد چنین قصیده غرا کند همی
مسلسل ز ابتدای آفرینش تا بدین ساعت سخن در یک قصیده راندم از روی سخن دانی
او در مدح امام علی موسی الرضا چند قصیدهٔ مصنوع دارد.
حدیث کردن بی حشو او نگه کن بدین قصیده که امروز خوانده بنگر
منارهای که در کنار سردر شمال صحن قدیم امامزاده است تنها بخش بازمانده از دوران سلجوقی است، هر چند که هنگام مرمت اخیر نمای اولیهٔ آن نیز تغییر یافته است. ایوان جلوی آرامگاه با آینهکاری و نقاشی نیمهٔ نخست سدهٔ گذشته تزئین شده است. سردر آرامگاه، کتیبهای از سنگ مرمر دارد که در آن قصیدهای در ستایش امامزادگان دفن شده در آن بقعه کنده کاری شده است.
هست این نظمی که گوید انوری از افتخار این قصیده از برای امتحان آوردهام
فضل تو و سخاوت تو ده قصیده اند کان را ثبات ذکر مخلد بود همی
بنگر بدین قصیده که در بیتهای او پا تا به سر حقیقت و انصاف مضمر است
دراین قصیده غراکز آب لطف تراست مرا در آتش اندیشه امتحان انداخت
زد انوری ز معجزه دم، و بن قصیده گفت گر باورت نمیشود از وی، کتاب خواه!
هر بیت از این قصیده که گفتم به عشق دل می خوان که هر یکی ز یکی خوب و خوشتر است
قصیده فخرالواعظین نیز که در این مراسم خوانده شد با استقبال زیادی همراه شد:
بپذیر عذر کز قبل تهنیت به عید بگذارم آن قصیده غرا که بر من است