قصعه

معنی کلمه قصعه در لغت نامه دهخدا

( قصعة ) قصعة. [ ق ُ ع َ ] ( ع اِ ) غلاف نره کودک فراخ چندان که حشفه او بیرون برآید. ج ، قُصَع. ( منتهی الارب ). || سوراخ کلاکموش که بدان اندرون درآید. رجوع به قاصعاء و قصاعة شود.
قصعة. [ ق ُ ص َ ع َ ] ( ع اِ ) سوراخ کلاکموش که بدان درون خانه درآید. ( منتهی الارب ). رجوع به قُصَعاء و قُصَیعاء و قُصاعة و قاصعاء شود.
قصعة. [ ق َ ص ِ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث قصع.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قَصِع شود.
قصعة. [ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) کاسه. ( المعرب جوالیقی ) ( منتهی الارب ). برخی گویند این کلمه فارسی است که معرب شده ، و اصل آن کاسه است. ( المعرب جوالیقی ص 274 ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، قصعات ، قِصَع، قِصاع. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

معنی کلمه قصعه در فرهنگ معین

(قَ عَ ) [ ع . قصعة ] (اِ. ) کاسه و ظرفی که در آن غذا خورند. ج . قصاع .

معنی کلمه قصعه در فرهنگ عمید

۱. بشقاب بزرگ.
۲. کاسه.

معنی کلمه قصعه در فرهنگ فارسی

بشقاب بزرگ، کاسه
( اسم ) کاسه بشقاب بزرگ جمع : قصعات قصع قصاع .
مونث قصع

معنی کلمه قصعه در ویکی واژه

قصعة
کاسه و ظرفی که در آن غذا خورند.
قصا

جملاتی از کاربرد کلمه قصعه

شافعی (رض) گفت که: دوازده مسئله بباید دانست، تا یک لقمه بشرط دین بتوان خورد. چهار فریضه، و چهار سنت، و چهار ادب. آنچه فریضه است حلال خوردن، و پاکیزه خوردن، و روزی گمار خدای را دانستن، و شکر وی گزاردن. و آنچه سنت است اول «بسم اللَّه» گفتن، و پیش از طعام دست بشستن، و بآخر «الحمد للَّه» گفتن، و از کرانه قصعه خوردن، و آنچه ادب است بر پای چپ نشستن، و در لقمه کس ننگرستن و از پیش خود خوردن، و پس از طعام دست بشستن. چون خوردن باین شرط بود، فردا در آن حساب نباشد، و او را در آن ثواب دهند، چنان که در خبر است که: مؤمن را بر هیچ چیز ثواب دهند، تا آن لقمه که در دهن خویش نهد، یا در دهن عیال خویش، و الیه الاشارة بقوله تعالی: کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً.
و روی انّ ابا جهل قال: أ تخوّفنی یا محمد؟ و اللَّه ما تستطیع انت و لا ربّک ان تفعلا بی شیئا و انّی لا عزّ من مشی بین جبلیها فلمّا کان یوم بدر صرعه اللَّه شرّ مصرع و قتله اسوأ قتل، اقصعه ابنا عفراء، و اجهز علیه ابن مسعود
خشت از سر خم برکند باده ز خم بیرون کند وانگه به قمعی افکند در قصعهٔ مروانیه