معنی کلمه قصعه در لغت نامه دهخدا
قصعة. [ ق ُ ص َ ع َ ] ( ع اِ ) سوراخ کلاکموش که بدان درون خانه درآید. ( منتهی الارب ). رجوع به قُصَعاء و قُصَیعاء و قُصاعة و قاصعاء شود.
قصعة. [ ق َ ص ِ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث قصع.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قَصِع شود.
قصعة. [ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) کاسه. ( المعرب جوالیقی ) ( منتهی الارب ). برخی گویند این کلمه فارسی است که معرب شده ، و اصل آن کاسه است. ( المعرب جوالیقی ص 274 ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، قصعات ، قِصَع، قِصاع. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).