قسط

معنی کلمه قسط در لغت نامه دهخدا

قسط. [ ق َ س َ ] ( ع اِمص )خشکی در گردن. || راستی استخوانهای ساق ستور، و آن عیب است. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).من عیوب الخلقیة للفرس و هو ان تری رجلاء منتصبین غیر محنبین . ( صبح الاعشی ج 2 ص 26 ). || ( مص ) خشک شدن. گویند: قَسِطَت ْ عنقه قسطاً؛ کانت یابسة. و قسطت عظام الفرس ؛ یبست من الهزال. || راست شدن استخوان. گویند: قسطت الدابة؛ کانت رجلاها منتصبتین. ( از اقرب الموارد ).
قسط. [ ق َ س ُ ] ( ع ص ) رَجُل قسطالرِّجْل ، مرد راست استخوان پای. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قسط. [ ق َ ] ( ع مص ) عدل و داد کردن. ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ). و این از مصادری است که صفت واقع میشود، مانند عدل. گویند: رجل قسط، چنانکه گویند: شاهد عدل ، و واحد و جمع در آن یکسان است. ( منتهی الارب ).
قسط. [ ق ِ ] ( ع اِ ) عدل و داد. || بهره از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). حصه و نصیب. ( اقرب الموارد ). || پیمانه که نیمه صاع باشد. ( منتهی الارب ). مکیال یسع نصف صاع. ( اقرب الموارد ). || حنین گوید قسط سه رطل است و ثابت قره گوید قسط چهار رطل است و قسط عسل یک رطل و نیم است. قسط رومی بیست اوقیه. قسط انطاکی و قسط مصری هیجده اوقیه. و گفته اند چهار رطل ، قسط عسل در یونان یک رطل و گفته اند رطلی و نیم و نیز دو رطل و نیم. قسط شراب بیست اوقیه... و قسط عطری بیست وچهار اوقیه. ( مفاتیح ) ( بحر الجواهر ). || شش یک فرق ، و آن شش قسط باشد و گاهی بدان وضوکنند، و به همین معنی است قسط در حدیث زیر: ان النساء من اسفه السفهاء الا صاحبة القسط و السراج ؛ گویا مراد آن زنی است که خدمت شوهر کند و وسیله وضوی او را فراهم سازد و بالای سر او با چراغ ایستد. || مقدار. || رزق. || ترازو. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || کوزه. ( منتهی الارب ). الکوز عند اهل الامصار. ( اقرب الموارد ). || جزء از دَین تقسیط شده و بدان نجم نیز گویند و جمع آن اقساط است. || ( ص ) عادل و دادگر. واحد و جمع در وی یکسان است. ( ناظم الاطباء ).
قسط. [ ق َ ] ( ع مص ) جور و بیدادگری کردن و از حق بازگردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پریشان و پراکنده نمودن چیزی را. ( منتهی الارب ). قسوط به هر دو معنی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قسوط شود. || گران شدن نرخ. ( تاج المصادر بیهقی ).

معنی کلمه قسط در فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - عدل و داد. ۲ - بهره ، نصیب . ۳ - قسمتی از یک کل که در فاصله های مساوی با کمیت های مساوی دریافت یا پرداخت می شود.

معنی کلمه قسط در فرهنگ عمید

۱. یک قسمت از وامی که به چند قسمت تقسیم شده باشد و هر قسمت را در مدت معین بپردازند.
۲. عدل، داد.
۳. حصه، نصیب.
۴. مقدار، میزان.
ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد، و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، کوشنه، قُسطُس.

معنی کلمه قسط در فرهنگ فارسی

عدل، داد ، حصه، نصیب ، مقدار، میزان، پرداخت یک قسمت ازوامی که به چندقسمت تقسیم شده
( اسم ) ۱ - گیاهی است از تیره زنجبیلها که در حدود ۱۵ گونه از آن شناخته شده و همه متعلق به منطقه حاره کره شده و همه متعلق به منطقه حاره کره زمینند . گیاهی است علفی و پایا و دارای ساقه زیرزمینی غده یی شکل . برگهایش ضخیم و گوشت دار و گلهایش بشکل سنبله در انتهای ساقه قرار دارند . کوبیده ریشه این گیاه را که شیرین مزه و سفید رنگ و خوشبو است در تداوی به عنوان ضد سم مصرف می کنند و همچنین چون مانند هل معطر است به عنوان خوشبو کردن ادویه و اغذیه نیز به کار می رود کست کت کوشنا قشنا قوشنا کته قسطس قست قسط شیرین قسط عربی قسط سفید قسط ابیض قسطا جزرالبحر قسط بحری کشط قسط الساذج بستک بستج . توضیح ۱ این گونه قسط بیشتر در جزایر سوند می روید توضیح ۲ در برخی ماخذ قسط مرادف با زنجبیل شامی و قولنجان نیز ذکر شده است . یا قسط ابیض . قسط . یا قسط اسود . قسط تلخ . یا قسط بحری . قسط . یا قسط تلخ . گونه ای قسط که در نواحی کشمیر می روید و برخلاف قسط سفید طعم تلخ دارد و سیاه رنگ است و مانند قسط سفید در تداوی بکار می رود قسط هندی قسط کشمیری قسط سیاه قسط مر . یا قسط رومی .قسط .یا قسط سیاه . قسط تلخ . یا قسط سفید . قسط . یا قسط شیرین . قسط . یا قسط عربی . قسط . یا قسط کشمیری . قسط تلخ . یا قسط مر . قسط تلخ . یا قسط هندی . قسط تلخ .
جمع قسطائ

معنی کلمه قسط در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قِسْطِ: عدل
معنی غُصَّةٍ: تردد لقمه در حلق به طوری که خورنده نتواند به راحتی آن را فرو ببرد (عبارت "طَعَاماً ذَا غُصَّةٍ " یعنی غذایی گلوگیر)
معنی قَسَتْ: سنگ شد - سخت شد
معنی یَقُومَ: که بر خیزد ("لِیَقُومَ ﭐلنَّاسُ بِـﭑلْقِسْطِ ": که مردم به قسط و عدالت عادت کرده و خوی بگیرند)
تکرار در قرآن: ۲۷(بار)
(به کسر-ق) عدالت. و آن از مصادری است که وصف واقع شوند مثل عدل گویند«رَجُلٌ قِسْطٌ» چنانکه گویند «زِیْدٌ عَدْلٌ» و آن در عدالت و ظلم هر دو بکار می‏رود «قَسَطَ الْوالِیُ قِسْطاً»یعنی حمکران به عدالت رفتار کرد «قَسَطَ قَسْطاً وَ قُسُوطاً» یعنی ستم کرد و از حق منحرف شد ولی قاموس و اقرب صریح اند در اینکه قسط به کسر اول به معنی عدل و به فتح آن به معنی ظلم و انحراف است. . . ایضاً قسط نصیبی است که از روی عدالت باشد، جمع آن اقساط است در آیه . ممکن است مراد نصیب باشد. قاسط: دراقرب الموارد گفته :آن از اضداد است و به معنی عادل و ظالم آید ولی طبرسی فرموده: قاسط به معنی ظالم و مقسط به معنی عادل است . قاسط در هر دو آیه به معنی منحرف از حق است . مقسطین به معنی عادلان می‏باشد. اِقْساط:از باب افعال به معنی عدالت است. راغب گفته: اقساط آن است که نصیب دیگری را بدهی و آن انصاف است لذا گفته‏اند: . *** چنانکه گفته شده قسط از مصادری است که وصف واقع می‏شود، مفرد و جمع در آن یکسان است لذا در آیه . قسط صفت موازین آمده است یعنی در قیامت میزانهای عدالت می‏نهیم.

معنی کلمه قسط در ویکی واژه

rata
عدل و داد.
بهره، نصیب.
قسمتی از یک کل که در فاصله‌های مساوی با کمیت‌های مساوی دریافت یا پرداخت می‌شود.

جملاتی از کاربرد کلمه قسط

تهی تر دانش از دانش ازان کز مغز ترب ارچه به منبر بر همی بینیش چون قسطای لوقائی
رسد چنانکه زغزنین همی رسد هر سال به‌گنج خانهٔ او حمل مصر و قسطنطین
خانواده باروس، در مانیسا، به همراه عده دیگری که در آنجا مستقر بودند، ماندند؛ و پس از بهبود برادر الیزابت، خانواده فریمن باروس، به قسطنطنیه رفتند،
به قسط و عدل جهان را چو ما بیارائیم ز جور بر ورق آن رقم نخواهد ماند
در قسطنطین صد ره ز در خیبر مه قاضی شهر گواهی دهد امروز بر این
به قسطنطین همی نالد ز بیم تیغ او قیصر به ترکستان همی نازد به فر بخت او خاقان
الکسیوس پسر ارشد مانوئل کومننوس و نوه امپراتور بیزانس آندرونیکس یکم (حکومت ۱۱۸۳-۱۱۸۵) بود. آندرونیکوس در دهه ۱۱۷۰ به دربار گیورگی سوم پادشاه گرجستان پناه برده بود و زمانی که پسر عموی او، امپراتور مانوئل یکم کمننوس (متوفی ۱۱۴۳–۱۱۸۰) درگذشت، فرماندار پنتوس بود. او با شنیدن این خبر به قسطنطنیه لشکر کشید و تاج و تخت شاهنشاهی را به دست گرفت. سلطنت او پرآشوب بود و در سال ۱۱۸۵ آندرونیکوس از سلطنت خلع و سپس کشته شد در حالی که پسرش مانوئل نابینا شده بود و احتمالاً بر اثر این مثله شدن جانش را از دست داده بود.
نمد زین داده گردون از سحابش شده قسطاس بحری آفتابش
همش خراج پذیرد همش دهد جزیت اگر بجنگ کند قصد شاه قسطنطین
شکسته خامهٔ آذرگسسته نامهٔ قسطا چه خامه خامهٔ خسرو چه نامه نامهٔ دارا
بشکند امتداد انعامش به موازین قسط بر شاهین
در سده پانزدهم وقتی که قسطنطنیه به دست ترکان عثمانی افتاد، ارمنستان و گرجستان متوجه شدند که آخرین راهی که آنان می‌توانستند از آن طریق با غرب در تماس باشند بسته شده‌است. از آن پس ملت ارمنی نه تنها استقلال خود بلکه موقعیت خود را نیز که در مرز دو تمدن قرار داشت از دست داده بود.
جهان پیر، پُر از ظلم و جور، شد آخر ز قسطِ و عدل بکن این جهانِ پیر جوان
اقامت آنان در کشورهای خاورمیانه، آسیا قسطانیان در چند فیلم بازی کرد. از جمله در قاهره در فیلمی به نام عشق به بغداد نقش پرنس نازلی را برعهده گرفت. قسطانیان‌ها به سال ۱۳۱۰ بار دیگر به ایران بازگشتند و فعالیت‌های هنری خود را ادامه دادند.
اقتصاد بیزانس برای قرن‌ها یکی از قوی‌ترین اقتصادهای مدیترانه بود. قسطنطنیه مرکز اصلی در یک شبکه بازرگانی بود که در دوران مختلف تقریباً در سراسر آسیا، اروپا و شمال آفریقا گسترش یافته بود.
وی زمانی که به همراه یزید بن معاویه و به فرمان معاویه بن ابی‌سفیان در محاصره اول قسطنطنیه (۵۲ هـ. ق) شرکت کرده بود درگذشت.