معنی کلمه قسامه در لغت نامه دهخدا
قسامة. [ ق َ م َ ] ( ع مص ) خوب روی و صاحب جمال گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء )( دهار ) ( زوزنی ). گویند: قسم قسامة؛ خوبروی و صاحب جمال گردید، و این از باب «کرم » است. ( ناظم الاطباء ).
قسامة. [ ق ُ م َ ] ( ع اِ ) مال صدقة. ( اقرب الموارد ). صدقه. ( منتهی الارب ). || آنچه قسام برای ذات خود جدا نماید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). و به همین معنی است : ایاکم و القسامة. ( اقرب الموارد ).
قسامة. [ ق َ م َ ] ( اِخ ) ابن زهیر. از تابعان است. ( منتهی الارب ).