قروح

معنی کلمه قروح در لغت نامه دهخدا

قروح. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قرح ،به معنی ریش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ج ِ قَرْح. || ج ِ قَرْحة.
ترکیب ها:
- قروح بلخیه . قروح خیرونیه. قروح سالفه. قروح عفنة. قروح وضره. رجوع به این کلمات شود.

معنی کلمه قروح در فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قرح ، ریش ها، زخم ها.

معنی کلمه قروح در فرهنگ عمید

= قرح

معنی کلمه قروح در فرهنگ فارسی

جمع قرح
( اسم ) جمع قرح ریشها زخمها .

معنی کلمه قروح در ویکی واژه

جِ قرح ؛ ریش‌ها، زخم‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه قروح

خاک در میکده مرهم کنید بر دل زاهد که قروح آمده است
در عزای شاه غازی بود دل‌ها داغدار مرگ «‌مستغنی‌» ز نو آن داغ را مقروح کرد
فانی لا اسطاع زورة زایر بجفنین مقروحین در الهوامل
از چشم من که میدهد از ریش دل خبر اشک آنچنان برفت که خونابه از قروح
مقروح افتاد هم زگریه مرا چشم مجروح افتاد هم ز ناله مرا نای