قرت

معنی کلمه قرت در لغت نامه دهخدا

قرت. [ ق ُ ] ( ترکی ، اِ ) جغرات خشک. ( غیاث ).
قرت. [ ق ُ ] ( اِ ) یک دم آب. ( غیاث ). جرعه. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
هنوز دو قرت و نیمش باقی است ؛ درباره کسی گویند که هرچه خورد سیر نگردد. و رجوع به امثال و حکم دهخدا ذیل «دو قرت » شود.
قرت. [ ق َ] ( ص ) دیوث. قلتبان. به چشم خودبین. ( ناظم الاطباء ).
قرت. [ ق َ رَ ] ( ع اِ ) برف. ( منتهی الارب ). جَمَد. ( اقرب الموارد ). || آب منجمد. ( منتهی الارب ).
قرت. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) برگردیدن رنگ رخ از اندوه یا خشم. ( منتهی الارب ). تغییرکردن چهره کسی از غم یا خشم. ( از اقرب الموارد ).
قرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] ( ع مص ) خنک گردیدن. || سپری شدن گریه. || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. ( منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
قرة. [ ق ِ رَ ] ( ع اِ ) مرگامرگی. || گله گوسپندان. گویند: هو اکثر منه قرةً؛ گله گوسپندان او بیشتر است. ( ناظم الاطباء ).
قرة. [ ق ِرْ رَ ] ( ع اِ ) سرما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برد. ( اقرب الموارد ). || خنکی. سرما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. ( اقرب الموارد ). || گویند: ذهبت قرّتها؛ یعنی هنگامی که در آن بیماری می آید. ( از اقرب الموارد ).
قرة. [ ق َرْ رَ ] ( ع ص ) تأنیث قرّ. خنک. ( منتهی الارب ). بارده. ( اقرب الموارد ): لیلة قرة؛ شب خنک. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) و برای مرة ( یک دفعه ) است. ( اقرب الموارد ).
قرة. [ ق ُرْ رَ ] ( ع اِ ) آنچه در ته دیگ چسبیده باشد از شوربا و توابل ریزه ها و جز آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || غوک. ( منتهی الارب ). ضفدع. ( اقرب الموارد ). قورباغه. ( ناظم الاطباء ). || برای یک دفعه. گویند: رمت الناقةببولها قرةً؛ یک دفعه کمیز انداخت. ( منتهی الارب ).
قرة. [ ق ُرْ رَ ] ( اِخ ) دهی است نزدیک قادسیه. عدی بن زید عبادی در اشعار خود از آن یاد کرده است. ( معجم البلدان ).

معنی کلمه قرت در فرهنگ معین

(قُ ) [ تر. ] (اِ. ) یک دم آب ، جرعه . ،~. ~جرعه جرعه .
(قَ ) (ص . اِ. ) دیوث ، قلتبان .

معنی کلمه قرت در فرهنگ فارسی

خنک وروشن شدن چشم، شک شدن اشک وپیدایش شادی درچشم، قره العین: مایه سروریاروشنایی چشم، نوردیده
( اسم ) جغرات خشک .
برگردیدن رنگ رخ از اندوه یا خشم

معنی کلمه قرت در ویکی واژه

یک دم آب، جرعه. ؛~. ~جرعه جرعه.
دیوث، قلتبان.

جملاتی از کاربرد کلمه قرت

سقری گرسنه‌ست بر گذرت مال و جاهست هیزم سقرت
بر حالت مفتقرت جانا رحمی کن و بستان جان طمع
قرتا عین رسول المؤتمن بضعة الزهرا حسین والحسن
جانا قدمی نه، مفتقرت بر خاک درت سر بسپرده
هست خاموشی بفقرت راهبر رو تو خاموشی گزین و راه بر
ز فقرت خلعتی بخشند جاوید که یک یک ذرّه می‌بینی چو خورشید
«ان من عبادی من لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لا فسده ذلک، و انّ من عبادی من لا یصلح ایمانه الّا الغنی، و لو افقرته لافسده ذلک، ادبّر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر.»
ابن عماد حنبلی (عربی: إبن العماد؛ ۱ ژانویهٔ ۱۶۲۳ – 1679)، تاریخ‌نگار مسلمان و فقیه مکتب حنبلی در قرت ۱۶ میلادی بود که کتاب شذرات الذهب اثر اوست.
در اسطوره‌ها بنیانگذار شهر هرکول (هراکلس) است که معمولاً با نام ملقرت خدای فنیقی شناخته می‌شود، که اسطوره می‌گوید از طریق تنگه جبل الطارق به اقیانوس اطلس رفت و مناطق تجاری را در مکان‌های کنونی کادیس و سویل تأسیس کرد.
استان تقرت (به عربی: ولایة تقرت) یک استان در الجزایر است که در الجزایر واقع شده‌است. استان تقرت ۱۷٬۴۲۸ کیلومتر مربع مساحت و ۲۴۷٬۲۲۱ نفر جمعیت دارد و ۲۷۶ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
ال قرتویه یک منطقهٔ مسکونی در اردن است که در استان عمان واقع شده‌است.
آنرا که چون تو قرت عین است یادگار حقا که چون خضر بودش عمر جاودان
حقه‌ای دیدم به طاقی بر بلند گفتم آنک فقرت ای صورت
سر بنه تا دست بر فقرت رسد چون نهادی گر کنی فخرت رسد