قربوس

معنی کلمه قربوس در لغت نامه دهخدا

قربوس. [ ق َ رَ ] ( معرب ، اِ ) کوهه زین. و ساکن نگردد جز در ضرورت. ج ، قرابیس. ( منتهی الارب ). بر وزن محسوس [ کذا ] ، کوهه زین اسب را گویند، و آن بلندی پیش زین اسب است. و با بای فارسی هم آمده است و به ضم اول نیز دیده شده. ( برهان ).

معنی کلمه قربوس در فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. ) کوة زین .

معنی کلمه قربوس در فرهنگ عمید

کوهۀ زین، برآمدگی جلو و عقب زین، زین کوهه.

معنی کلمه قربوس در فرهنگ فارسی

کوهه زین، بر آمدگی جلووعقب زین، قرابیس جمع
( اسم ) کوهه زین زین کوهه جمع قرابیس .

معنی کلمه قربوس در ویکی واژه

کوة زین.

جملاتی از کاربرد کلمه قربوس

روی از آهو بگردانید. همان سخن که از آهو شنیده بود از قربوس زین آواز آمد. فزعی و خوفی درو پدید آمد و کشف زیادت گشت. چون حق تعالی خواست کار تمام کند، سدیگر بار از گوی گریبان همان آواز آمد. آن کشف اینجا به اتمام رسید، و ملکوت برو گشاده گشت. فروآمد، و یقین حاصل شد، و جمله جامه و اسب از آب چشمش آغشته گشت. توبه‌ای کرد نصوح، و روی از راه یکسو نهاد. شبانی را دید نمدی پوشیده، و کلاهی از نمد بر سر نهاده، گوسفندان در پیش کرده. بنگریست. غلام وی بود. قبای زر کشیده و کلاه معرق بدو داد، و گوسفندان بدو بخشید، و نمد از او بستد و درپوشید، و کلاه نمد بر سر نهاد و جمله ملکوت به نظاره او بایستادند که زهی سلطنت، که روی نمد پسر ادهم نهاد. جامه نجس دنیا بینداخت و خلعت فقر درپوشید. پس همچنان پیاده در کوه‌ها و بیابان‌های بی سر و بن می‌گشت و بر گناهان خود نوحه می‌کرد تا به مرورود رسید. آنجا پلی است. مردی را دید که از آن پل درافتاد، و اگر آبش ببردی در حال هلاک شدی. از دور بانگ کرد: اللهم احفظه. مرد معلق در هوا بماند، تا برسیدند و او را برکشیدند، و در ابراهیم خیره بماندند تا این چه مردی است. پس از آنجا به نیشابور افتاد. گوشه‌ای خالی می‌جست که به طاعت مشغول شود تا بدان غار افتاد، که مشهور است نه سال ساکن غار شد. در هر خانه‌ای سه سال و که دانست که او در شبها و روزها در آنجا در چه کار بود که مردی عظیم و سرمایه‌ای شگرف می‌باید تا کسی به شب تنها در آنجا بتواند بود. روز پنج‌شنبه به بالای غار بررفتی و پشته هیزم گرد کردی و صبحگاه روی به نشابور کردی، و آن را بفروختی، و نماز جمعه بگزاردی، بدان سیم نان خریدی، و نیمه‌ای به درویش دادی و نیمه‌ای به کار بردی و بدان روزه گشادی، و تا دگر هفته باز ساختی.
بند کن آن رشه به قربوسِ زین جفت بزن از سرِ زین بر زمین
مانا که از کمندش برقربوس ز البرز کرده آون ثعبانرا
اوفتاد از بهر آن فلک فلاح بر سر قربوس زین ذوالجناح