قربان

معنی کلمه قربان در لغت نامه دهخدا

قربان. [ ق ُ ] ( ع مص ) نزدیک گردیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). قِرْبان. ( منتهی الارب ). رجوع به قِرْبان شود. || ( اِ ) آنچه بدان تقرب به خدا جویند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). چیزی که در راه خدای تعالی تصدق کنند و بدان تقرب جویند به خدای تعالی. ( آنندراج ). فارسیان بمعنی مطلق تصدق و با لفظ رفتن و شدن و گشتن و کردن مستعمل نمایند :
از کوی تو رفتن است مشکل
قربان سر تو میتوان رفت.محمدافضل ثابت ( از آنندراج ). || مجازاً بمعنی قربانی. ( آنندراج ) :
اندیشه کن از حال براهیم و ز قربان
و آن عزم براهیم که بُرّد ز پسر سر.ناصرخسرو. || همنشین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ندیم خاص پادشاه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): فلان من قربان الملک. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ج ، قرابین. ( منتهی الارب ). || در محاوره فارسیان بمعنی کمان دان ، و آن دوالی باشد که در ترکش دوخته حمائل وار در گردن اندازند به طوری که ترکش پس دوش مینماید و گاهی سواران کمان خود را در آن دوال نگاه دارند. ( آنندراج ) :
کشیدند رستم دلان درزمان
ز ترکش خدنگ و ز قربان کمان.( منسوب به فردوسی ).از ترکستان حرا درآمدند با کیش قرآن نه با کیش و قربان. ( راحة الصدور چ اقبال ص 7 از حواشی جهانگشا ).
چه خوش گفت گرگین به فرزند خویش
چو قربان پیکار بربست وکیش.( بوستان ).
قربان. [ ق ُ ] ( اِخ ) ( عید... ) عید اضحی. گوسفندکشان. روز دهم ذیحجة الحرام است. و یکی از روزهای بزرگ و اعیاد باعظمت اسلامی است. در این روز حاجیان در مِنی ̍ نزدیک مکه گوسفند قربانی کنند :
تیر مژگان و کمان ابرویش
عاشقان را عید قربان میکند.؟
قربان. [ ق َ ] ( ع ص ) هر آوند نزدیک پُری رسیده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: اناء قربان. قَرْبی ̍، مؤنث آن. ( آنندراج ). ج ، قِراب. || ( اِمص ) کنایه از جماع است ، و در صراح به این معنی به کسر است. ( آنندراج ).
قربان. [ق ِ ] ( ع مص ) نزدیک گردیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قُربان. رجوع به قُربان شود. || دردگین تهیگاه گردیدن. گویند: قَرِب َ فلان ؛ دردگین تهیگاه گردید. ( از منتهی الارب ). || ( اِمص ) کنایه از جماع. کنایه از آرامش. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه قربان در فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) هرچیزی که به وسیلة آن به خداوند تقرب جویند. ۲ - عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است . ۳ - صدقه ، تصدق . ،~ صدقه کسی رفتن کنایه از: الف - اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی . ب - اصرار و التماس ک
(قَ ) (اِ. ) کمان دان ، جای کمان .

معنی کلمه قربان در فرهنگ عمید

۱. ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن.
۲. (اسم ) عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] = قربانی
* قربان کردن: (مصدر متعدی ) ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن.
جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان.
ظرفی که در آستانۀ پُر شدن است.

معنی کلمه قربان در فرهنگ فارسی

( اسم ) دوالی باشد که در ترکش دوخته حمایل وار در گردن اندازند بطوری که ترکش پس دوش می ماند و گاهی سواران کمان خود را در آن دوال نگاهدارند کماندان : ترکش و قربان .
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد و در ۳٠ هزار گزی شمال باختری مشهد و دو هزار گزی شمال کشف رود واقع و موقع جغرافیائی آن جلگه و معتدل است ۹٠ تن سکنه دارد .

معنی کلمه قربان در فرهنگ اسم ها

اسم: قربان (پسر) (عربی) (تلفظ: ghorban) (فارسی: قُربان) (انگلیسی: ghorban)
معنی: قربانی، فدایی، نزدیک شدن، چیزی که بوسیله آن به خدا تقرب یابند

معنی کلمه قربان در ویکی واژه

قَربان
(ادیان): کشتن گوسفند، گاو، شتر و مانند آنها در مراسم دینی یا به مناسبت دیگر معمولا به تبت تقرب به خدا. قربان ممکن است از دو بخش قُر - بان شکل گرفته باشد و بان همان پاینده، نگهبان یا مواظب است. ولی قُر احتمال اینکه آتش باشد محتملتر است؛ بدین منوال قربان، نگهبان آتش باشد، بسیار زیاد است.[۱]
عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است.
نزدیک شدن؛ عید قربان روز دهم ذیحجه که حاجیان در مکّه قربانی کنند.
قربان صدقه کسی رفتن کنایه از: الف - اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی.
اصرار و التماس کردن به کسی.
صدقه، تصدق.
کمان دان، جای کمان.
↑ هرودوت می‌گوید یونانیان تاج گل بر سر قربانی می‌نهادند، روی آن جو می‌ریختند، و مشروب نثار قربانی می‌کردند و ...

جملاتی از کاربرد کلمه قربان

کشت خلیل از پی او چار مرغ کاش به قربانیش آن چارمی
یافت خود را و دید کاو جان است تن چو حیوان برای قربان است
نی شما گفتید ما قربانییم پیش اوصاف بقا ما فانییم
جان پدر فدای تن پاره پاره‌ات قربان زخم‌های فزون از ستاره‌ات
اگر عید رخ خوبش نماید چه جان باشد که قربانش نباشد
شد از نادیدن روی تو جسمم چون هلال آخر به قربان تو هر کاهیدنی بالیدنی دارد
من به عید روی چون خورشید تابانش بگو این محقّر جان به پیش دوست قربان چون کنم
اندر دل هر شیر ز قربان تو تیریست وندر برهر گرد ز رمح تو سنانی
ز هر سوخفته در خون نیکبختی مگر خود عید قربان است امروز
بگذار ماهِ روزه به طاعت، که دشمنت گر بگذرد ز روزه به قربان نمی‌رسد