قرابت

معنی کلمه قرابت در لغت نامه دهخدا

قرابت. [ ق َ ب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) خویشی و خویشاوندی. رجوع به قرابة شود.
قرابة. [ق َ ب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) نزدیکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خویشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، قرابات. ( منتهی الارب ): هو ذوقرابتی ؛ او خویش من است. و نگویند هو قرابتی. ( ناظم الاطباء ). || رَحِم. ( ناظم الاطباء ). || آنقدر از آب و مانند آن که قدح و خنور را پر گرداند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شبگیری که بامدادان به آب رسند. || ( مص ) قُرب. ( ناظم الاطباء ). || رفتن به شب جهت به آب آمدن بامدادان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
قرابة. [ ق ِ ب َ ] ( ع مص ) به شب سیر کردن جهت به آب آمدن. ( منتهی الارب ). گویند: قربت الابل قِرابة؛ به شب سیر کردند شتران جهت به آب آمدن بامدادان. ( منتهی الارب ). || رفتن بسوی آب هرگاه بین رونده و آب یک شب فاصله باشد. ( از منتهی الارب ). گویند: قَرَبْت َ، اذا سرت الی الماء و بینک و بینه لیلة. || نزدیک گردیدن. || شمشیر در نیام کردن. یا قراب ساختن شمشیر را. || گوشت قراب خورانیدن مهمان را. ( منتهی الارب ).
قرابة. [ ق ُ ب َ ] ( ع اِ ) مانند. شبیه. || خویشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خویشاوندی. ( ناظم الاطباء ). || نزدیک. قرابةالشی ٔ؛ ماقارب قدره. قریب. لابقرابة منک ؛ ای بقریب. ( منتهی الارب ). || نزد: و لابقرابة منک ؛ یعنی در نزد تو. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) دانائی. || دریافت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).و از همین معنی است قُرابةالمؤمن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه قرابت در فرهنگ معین

(قَ بَ ) [ ع . قرابة ] (اِمص . ) نزدیکی ، خویشی .

معنی کلمه قرابت در فرهنگ عمید

۱. خویشی، خویشاوندی.
۲. نزدیکی.

معنی کلمه قرابت در فرهنگ فارسی

نزدیکی، خویشی، ویشاوندی
( اسم ) خویشی خویشاوندی .

معنی کلمه قرابت در دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنای خویشاوندی و وابستگی) در مادۀ ۱۰۳۱ قانون مدنی، قرابت به دو دستۀ نَسَبی و سَببی تقسیم شده است. در قرابت نَسَبی رابطۀ خانوادگی از طریق تولد یکی از دیگری یا دو نفر از یک منشأ به وجود می آید، و در قرابت سببی رابطۀ خویشاوندی از طریق ازدواج حاصل می شود. در حقوق اسلام قسم دیگری از قرابت به نام قرابت رضاعی نیز پذیرفته شده است که در آن رابطۀ خویشاوندی بین دو تن در اثر شیرخوردن ایجاد می شود. بدین ترتیب سبب و درجۀ خویشاوندی اقارب با یکدیگر یکسان نیست و در بعضی خون، در بعضی ازدواج و در بعضی دیگر شیردادن است. آثار قرابت عبارت اند از ۱. ممنوعیت ازدواج اَقارب: این ممنوعیت اعم از آن است که قرابت نَسَبی از نکاح صحیح حاصل شده باشد یا ناشی از زنا یا شبهه باشد. در قرابت سببی نیز فرقی بین ازدواج دائم و ازدواج موقت نیست. قرابت رضاعی هم با شروطی از حیث حرمت نکاح، در حکم قرابت نَسَبی اعلام شده است. ۲. انفاق: قانون در دو مورد نفقۀ اشخاصی را برعهدۀ دیگری گذارده است؛ یکی نفقۀ زوجۀ دائمی که برعهدۀ زوج است، و دیگری نفقۀ اقارب نَسَبی در خط عمودی اعم از صعودی یا نزولی مشروط بر این که کسی که ملزم به انفاق است از تمکّن کافی برخوردار باشد. ۳. ارث: براساس مادۀ ۸۶۱ قانون مدنی نَسَب و سبب از موجبات ارث هستند.

معنی کلمه قرابت در ویکی واژه

نزدیکی، خویشی.

جملاتی از کاربرد کلمه قرابت

تا اوایل سال ۲۰۰۸ دستهٔ اعداد دوست با قرابت مساوی ۹، ۲۰۷۹ عدد شناخته شده بوده‌است گرچه می‌دانیم برخی از انها بسیار بزرگ هستند دسته‌های اعداد کامل چند جانبه (به استثنای خود اعداد کامل) حدس زده می‌شود که متناهی باشد.
در خبر است که: انّ الجنّة لیرون اهل علیّین کما ترون الکوکب الدرّی فی افق السماء و انّ أبا بکر و عمر منهم و انعما اهل بهشت اهل علّیین را چنان بینند که شما ستاره را در افق آسمان، و اهل علیین بحقیقت اهل قناعت‌اند و ابو بکر و عمر از اهل علیین‌اند و فراتر زیرا که ایشان را وراء قناعت کارها بود، که چندان که از قناعت فراتر شدند از علیین برتر شدند، ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ المرید هو الذی یؤثر حق اللَّه علی حظّ نفسه. میگوید سالکان راه طریقت را و مریدان حق و حقیقت را آن به که حق قرابت دین بگزارند و حق ایشان فرا پیش حظّ خویش دارند.
گرت بدایع سعدی نباشد اندر بار به پیش اهل و قرابت چه ارمغان آری
قوله تعالی: فَآتِ ذَا الْقُرْبی‌ حَقَّهُ قرابت دو قسم است: قرابت نسب و قرابت دین و قرابة الدین امسّ و بالمواساة احق، قرابت دین سزاتر است بمراعات و مواسات از قرابت نسب مجرد، زیرا که قرابت نسب بریده گردد، و قرابت دین روا نیست که هرگز بریده گردد. اینست که مصطفی (ص) گفت: «کلّ نسب و سبب ینقطع الّا نسبی و سببی»، قرابت دین است که سیّد (ص) اضافت با خود کرد، و دین‌داران را از نزدیکان و خویشان خود شمرد، بحکم این آیت ورد هر که روی بعبادت اللَّه آرد و بر وظائف طاعات مواظبت نماید و بنعت مراقبت بر سرورد و وقت نشنید چنان که با کسب و تجارت نپردازد و طلب معیشت نکند، کما قال تعالی: لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ او را بر مسلمانان حق مواساة واجب شود تا او را مراعات کنند و دل وی از ضرورت قوت فارغ دارند. چنان که رسول خدا کرد با اصحاب صفّه: قومی درویشان بودند که در صفّه پیغامبر وطن داشتند و صفّه پیغامبر جایی است به مدینه که آن را قبا خوانند از مدینه تا آنجا دو فرسنگ است. رسول خدا روزی ما حضری در پیش داشت و بعضی اهل بیت خویش را گفت لا اعطیکم و ادع اصحاب الصفّة تطوی بطونهم من الجوع، این اصحاب صفّة چهل تن بودند، از دنیا یکبارکی اعراض کرده و از طلب معیشت برخاسته، و عبادت و ذکر اللَّه پرداخته، و بر فتوح تجرید روز بسر آورده و بیشترین ایشان برهنه بودند خویشتن را در میان ریگ پنهان کرده.
و ذمّة عهد است و پیمان و اصله من الذّم، ای ما یخاف الذّم و العیب فیه. لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً، معنی آنست که اگر ایشان بشما دست یابند هیچ ابقا نکنند، نه حقّ قرابت خویش بجای آرند، نه بوفای عهد و پیمان باز آیند.
ابن عباس گفت: رسول خدا در نماز قراءت بلند میخواند و مشرکان قریش را خوش نمی‌آمد همه فراهم آمدند تا بیکبار بسر وی زخم برند و او را هلاک کنند، در آن حال که قصد کردند دستهاشان و ابر گردن بسته شد و نابینا گشتند، پس همه از روی عجز پیش مصطفی (ص) آمدند، گفتند: ای محمد خدا ترا بر تو سوگند می‌نهیم و حرمت قرابت و حقّ رحم شفیع می‌آریم دعا کن تا ما بحال خود باز شویم و نیز قصد تو نکنیم.
بابل در زمان فروپاشی عصر برنز (۹۰۰–۱۲۰۰ پیش از میلاد) در آشوب به سر می‌برد و بیشتر در اختیار آشور یا ایلام بود. کاسیان توسط آشوریان و ایلامیان از قدرت دور شده بودند تا برای نخستین بار شاهان بین‌النهرینی جنوبی بومی بر بابل حاکم شوند. با این حال این شاهان اکدی سامی شرقی توانایی جلوگیری از ورود امواج مهاجران سامی غربی به جنوب عراق را نداشتند. از این رو در طول سدهٔ ۱۱ پیش از میلاد آرامی‌ها و سوتانی‌ها از راه شام وارد بابل شدند. این حرکت در سده‌های ۱۰ و اوایل سدهٔ ۹ پیش از میلاد نیز ادامه یافت و طی آن کلدانی‌ها که با آرامی‌ها قرابت داشتند به این منطقه مهاجرت کردند.
با عود شکر اگرچه ندارد قرابتی دایم به بوی خلق تو با او بر آذر است
کمال گفته تو دلپذیر از آن معنی است با که معنی سخنانت قرابتی دارد
زبان اتیوپیایی یا حبشی قرابت زیادی با زبان عربی دارد و هر دو جزو زبان‌های سامی جنوبی هستند. به علاوه، در دوره امپراتوری اکسوم، حبشیان مدتی بر عربستان جنوبی مسلط بودند. همچنین بردگان و مزدوران حبشی در میان قبایل عرب وجود داشتند. همه این عوامل سبب می‌شود که تبادل واژگانی زیادی بین عربی و حبشی در آن دوره رخ داده باشد.
دیگر با قرابت و نزدیکان خویش در معنی پیوستن بایشان، و شناختن حق ایشان. و الیه الاشارة
وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ یا محمد چون بر سر کوی وعید و تهدید باشی و خلق را انذار کنی نخست خویشان و نزدیکان خود را بیم نمای و ایشان را گوی: اگر در دین شما را با ما موافقت نبود قرابت و نسب من شما را سود ندارد. کار ایمان و معرفت دارد نه قرابت و لحمت. پسر نوح چون با پدر در دین موافق نبود نبوّت وی بکار نیامد.
مَثَل حاکم با رعیّت مَثَل چوپان است با گلّه، اگر گله نگه ندارد، مزد چوپانی حرام می ستاند. و حکایت پادشاهان پیشین بسیار می‌خواند تا از سیرت نیکان خیر آموزد و از عاقبت بدان عبرت گیرد، و در حال گذشتگان نظر کند و مردم نا آزموده را اعتماد نکند، و کار بزرگ به خردان نفرماید و هیبت خود را نگاه دارد، و مسخره و مطرب و بازیگر و امثال اینها را همه وقتی به خود راه ندهد، و نرد و شطرنج و دیگر ملاهی عادت نکند، و به تیر و کمان و گوی زدن و به صید بسیار نرود، و در دفع بدان تأخیر نکند، و با دوست و دشمن نیکویی کند که دوستان را محبت بیفزاید و دشمنان را عداوت کم شود، و از غدر و زهر ایمن ننشیند، و از کمین غافل نباشد، و پیوسته چنان نشیند که گویی دشمن بر در است که اگر ناگاه درآید ناساخته نباشد. و در زندان به هر وقتی نظر فرماید و کشتنی بکشد و رها کردنی رها کند، و گناه کوچک را به قدر آن مالش دهد و بی‌گناه را دست باز دارد، و بی‌برگ را صدقات فرماید. و کسی را که بی‌جرمی از نظر خود براند به یکبار محروم نگرداند. و مردم عزل دیده و سختی کشیده باز عمل فرماید که به جان بکوشند از بیم بینوایی. و دوستان قوی دارد تا دشمنان قوی نشوند، و با دشمن قوی نستیزد، و همه حال با دوستان نگوید که دوستی همه وقتی نماند و همه رنجی به دشمن نرساند که وقتی دوست گردد. و رعیت نیازارد تا به روز واقعه میل از او به جانب دشمن نکند. و در چشم غریبان به هیبت نشیند و با خواجه‌تاشان تکبر نکند، و احترام گذشتگان و رفیقان و دوستان گذشته بکند، و اهل و قرابت گاه‌گاه بنوازد، و با آشنایان وفاداری کند، و مردم نامی را در بند گرامی دارد و کسان معتبر در خدمت ایشان برگمارد. خودرأی و سبکبار سروری را نشاید و دولت بر او نپاید. و پادشاهان را حکم ضرورت است در مصالح ملک و قاضیان را در مصالح دین وگرنه ملک و دین خراب گردد. و چندان که تواند بدی نکند و اگر العیاذ بالله قضا رفت و خطا آمد به تدارک آن مشغول شود و به نیکی بکوشد، و به اعتماد تدارک دلیری بر گناه نکند که هرگز درست با شکسته برابر نباشد. و عفو از گناه کسی کند که دعای خیر گوید همه کس، نه او گوید و بس. و پیش از آنکه سخن گوید، اندیشه کند تا این سخن اگر دیگری گوید بپسندد پس آنگاه بگوید.