قر

معنی کلمه قر در لغت نامه دهخدا

قر. [ ق ِ ] ( اِ ) || دلال. ادا. لوندی. کرشمه و ناز. عشوه با تمام بدن. حرکات که در هنگام غمزه و ناز بر کمر وارد کنند. ( ناظم الاطباء ). || آرایش و زینت که زن کند.
- قر آمدن ؛ قر دادن.
- قر دادن ؛ کون و کچول کردن. حرکت دادن اندام بدن با اصول.
- قر گردن ؛ حرکاتی که به گردن دهند.
قر. [ ق َرر ] ( ع مص ) نخست آب خوردن و سیراب نشدن. گویند: قرت الابل قراً؛ نخست آب خورد و سیراب نشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بازایستادن از بانگ و قطع کردن آواز را: قرت الدجاجة قراً؛ بازایستاد از بانگ و قطع کرد آواز را. || سخن را در گوش ریختن یا راز را با کسی در میان نهادن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گویند: قر الکلام فی اذنه قَرّاً؛ سخن را در گوش وی ریخت یا راز را با وی در میان نهاد. ( منتهی الارب ). || آب سرد ریختن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گویند: قر علیه الماء؛ آب سرد ریخت بر وی. ( منتهی الارب ). || بازنگرداندن. ( از منتهی الارب ). گویند: المراءة تقر لما یصنع بها؛ یعنی بازنمیگرداند بوسه دهنده و خواهش دیگر دارنده را. ( منتهی الارب ). و این ابواب همه از باب ضرب است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ثبات و قرار ورزیدن و آرمیدن. ( از منتهی الارب ). قر بالمکان قراً و قراراً و قروراً و تَقِرَّتا؛ ثبات و قرار ورزید در آن و آرمید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قر. [ ق َرر ] ( ع اِ ) برنشستی است مردان را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || هودج. || چوزه ماکیان. || ( ص ) روز سرد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) شکن جامه. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
قر. [ ق ِ ] ( ترکی ، اِ ) اسم از قرلماق به معنی تار و مار کردن. کشتن دسته جمعی. فنا. نیستی. مرگ. مرگ دسته جمعی.
- قر انداختن در قومی ؛ همگی را کشتن.
- قر میانشان افتادن ؛ همگی مردن.
قر. [ ق ِ ] ( اِخ ) در کتب رجال شیعه رمز است اصحاب باقر علیه السلام را.
قر. [ ق ُرر ] ( ع اِ ) برد. سرما. || آرام جای. گویند: عندالمصیبةالشدیدة وقعت بقر؛ ای صارت فی قرارها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
قر. [ ق ُ ] ( ص ) غُر. کسی که مبتلا به مرض فتق بیضه است.

معنی کلمه قر در فرهنگ معین

(قِ ) (اِ. ) (عا. ) ادا و اطوار، پیچ و تابی که به بدن می دهند. ، ~ کمر انداختن کمر خود را با حرکات عشوه آمیز تکان دادن .
(قُ ) (ص . ) کسی که ورم بیضه دارد.
( ~ . ) (ص . ) (عا. ) فرو رفته .

معنی کلمه قر در فرهنگ عمید

جنبش و تکان عضوی از بدن از روی ناز یا در حالت رقص.
* قر دادن: (مصدر لازم ) [عامیانه] تکان دادن و جنباندن بدن از روی ناز، رقصیدن.
* قروغربیله: [عامیانه] تکان دادن کمر و سرین در حالت رقص، قر کمر.
* قروغمزه: [عامیانه] ناز و ادا و اشاره با چشم و ابرو.
* قروفر: [عامیانه]
۱. [مجاز] آرایش، بزک، و زینت.
۲. ناز و ادا.
* قرولند: سخنی که زیر لب از روی خشم گفته می شود، قرقر.
* قرولند کردن: (مصدر لازم ) سخنان درشت و نامفهوم گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض.
سخن درشت و زیرلبی که از سر خشم و به حالت اعتراض گفته می شود.
* قر زدن: (مصدر لازم ) [عامیانه] سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، قرقر کردن.
= * قر زدن
* قر زدن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع.

معنی کلمه قر در فرهنگ فارسی

( صفت ) فرو رفته : این ظرف قر شده .
برد سرما

معنی کلمه قر در ویکی واژه

بسنجید با فارسی دری قدیم غر، کر (در کام و کر).
(عا.)
(عا.)
ادا و اطوار، پیچ و تابی که به بدن می‌دهند.
~ کمر انداختن کمر خود را با حرکات عشوه آمیز تکان دادن.
کسی که ورم بیضه دارد.
فرو رفته.

جملاتی از کاربرد کلمه قر

«وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی‌» ای القربة فی الآخرة، «وَ حُسْنَ مَآبٍ» یعنی الجنّة و نعیمها.
گرچه با ما هم از قرونست او از قرون و قران برونست او