قدید

معنی کلمه قدید در لغت نامه دهخدا

قدید. [ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) گوشت کفانیده پاره کرده یا گوشت به درازا بریده خشک کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گوشت نمک سود خشک کرده. ( بحر الجواهر ). || جامه کهنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قدید. [ق ُ دَ ] ( ع اِمصغر ) گلیم کوچک خطدار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مصغر قَدّ. || مصغر قِدّ. || مصغر قدد به معنی فِرَق. ( معجم البلدان ).
قدید. [ ق ُ دَ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).
قدید. [ ق ُ دَ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( منتهی الارب ). نام موضعی است نزدیک مکه. ( معجم البلدان ).
قدید. [ ق ُ دَ ] ( اِخ ) نام اسب قیس غاضری. ( منتهی الارب ).
قدید. [ ق ُ دَ ] ( اِخ ) آبی است به حجاز. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه قدید در فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. ) گوشت خشک کرده .

معنی کلمه قدید در فرهنگ عمید

گوشت خشک کردۀ گاو، گوسفند، یا ماهی به هر طریق که خشک کنند و نگه دارند.

معنی کلمه قدید در فرهنگ فارسی

گوشت خشک کرده ونمک سود، گوشت خشک کرده گاویاگوسفندیاماهی جهت نگاهداری
( اسم ) گوشت کفانیده پاره کرده یا بدرازا بریده خشک کرده . توضیح در بعض دیه های ایران و ترکستان و افغانستان مرسوم است که تیرماه و دی ماه گوسفندان پرواری بکشند و در زمستان در وقت باریدن برف و باران از گوشت آنها خورشهای مخصوص سازند .
آبی است به حجاز

معنی کلمه قدید در ویکی واژه

گوشت خشک کرده.

جملاتی از کاربرد کلمه قدید

جهان پیر را گفتم جوان شو ببین بخت جوان تا کی قدیدی
هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود چو آب پاک که در تن رود پلید شود
نه ز بادها بمیرد نه ز نم کمی پذیرد نه ز روزگار گیرد کهنی و یا قدیدی
زمان زمان زخدا در جهان جان خبرست که عارفان نفروشند تازه را بقدید
در نظرها چرخ بس کهنه و قدید پیش چشمش هر دمی خلق جدید
هر روز از آن یار سلامی و کلامیست از بی خردی عاشق این کهنه قدیدیم
حیات تازه ای یابم دگر بار به چنگ آید اگر لحم قدیدم
بگشای سینه را که صبایی همی رسد مرده حیات یابد و زنده شود قدید
صوفیان در دمی دو عید کنند عنکبوتان مگس قدید کنند
بس بجوشیدی درین عهد مدید ترک‌جوشی هم نگشتی ای قدید