قدر وی
معنی کلمه قدر وی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه قدر وی
از بد و نیکی که پی اندر پی است بهره هر چیز به قدر وی است
همان به که با هر کهن تازهای نمایم بهقدر وی اندازهای
ای از وَرَعْ چو مادر عیسی بلند قدر وی از شرف چو دختر احمد بزرگوار
قدر وی در کشور ما آنچنان باشد عزیز کاب اندر کام عطشان نان به چشم گرسنه
ای خسرو منیع جناب رفیع قدر وی داور عظیم مثال رفیع شان
شها به عهد تو قاآنی است چون شب قدر که قدر وی بود از هرکه در جهان مستور
بود عبدالعلی آنکس که برتر بود قدر وی از اقران سراسر
بر آسمان برینی بقدر وین نه عجب عجب تر آنکه بدین قدر نیستی معجب
شیخ بوبکر زقاق مصری ٭ میگوید: تا میپنداشتم، کی گناه از من فراست سهل بود. تا بجای آوردم کی آن ازو فراست و از قضا و قدر وی است پشت و بازوی من بشکست، یعنی که من چه دانم کی آن گناه بر من چرا کرد؟ و مرا چرا فرا زان گذاشت؟ و دیو بر من گماشت، آنرا کی بر من حجت گیرد و مرا به آن فرا گیرد، تا مرا خجل و متأسف کند و آنگه عفو کند. یعنی او دوستان خود را آزمایش نکوشد، و دیو بر ایشان مسلط نکند. و ما کان له علیهم من سلطان الا عبادک منهم المخلصین «سره سبأ آیه ۲۱».
ز هر سالخوردی و هر تازهای بگیرم به قدر وی اندازهای