قتیل

معنی کلمه قتیل در لغت نامه دهخدا

قتیل. [ ق َ ] ( ع ص ) کشته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). مذکر و مؤنث دروی یکسان است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) :
سرانگشتان صاحبدل فریبش
نه در حنّاکه در خون قتیل است.سعدی.و گر هلاک منت درخور است باکی نیست
قتیل عشق شهید است و قاتلش غازی.سعدی.ج ، قَتلی ̍. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): و اگر با آن مراءة ذکر نشود گوئی هذه قتیلة فلان ( و تاء تأنیث به آخر قتیل اضافه میشود ) و مررت بقتیلة، زیرا صفت قتیل در این مواردبه جای اسم نشسته است. ( از منتهی الارب ).
قتیل. [ ق َ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه قتیل در فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (ص . ) کشته .

معنی کلمه قتیل در فرهنگ عمید

مقتول، کشته شده.

معنی کلمه قتیل در فرهنگ فارسی

مقتول، کشته شده
( صفت ) کشته مقتول جمع : قتلی .
از اعلام است

معنی کلمه قتیل در ویکی واژه

کشته.

جملاتی از کاربرد کلمه قتیل

بر آن قتیل که بی سر، به زیر خاک نهان شد چرا به سر نکنم خاک و، آشکار نگریم؟
نباشد عیب اگر گردم قتیل چشم خوانخوارت که هم روزی شهید آید به تیغ کافران غازی
قتیل عشقرا حاصل چه مستوری چه سرمستی اسیر شوق را منزل چه معموری چه ویرانی
هر که کشته شود فلک گوید : « مالهذا القتیل من وادی ؟ »
گشته قتیل، نوخطان مانده به جا در آن میان مشت زنان سوخته سینه و تیره معجرا
هین ببر آن سر به دامان ای خلیل هم در آغوش افکن آن جسم قتیل
کی شود سوز قتیلت کشته زیر تیره خاک زانکه این آتش ز جان روشن او خاسته ست
روزی اگر بتیغ محبّت شوم قتیل خونم از آن سیه دل نامهربان بجوی
تیغت زبان نمی کشد ارسرخ رو نیم با خون خویش چهره طرازد قتیل را
لابه های آن قتیل تیر عشق می نشد پذرفته نزد پیر عشق