قتل

معنی کلمه قتل در لغت نامه دهخدا

قتل.[ ق َ ] ( ع مص ) کشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ) ( منتهی الارب ). قَتلَه. ( منتهی الارب ) :
قتل این کشته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود.حافظ.|| بر تن زدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). گویند: قتل الرجل ؛ بر تن وی زد. ( منتهی الارب ). اصاب قتاله ؛ ای نفسه. ( اقرب الموارد ). || نیکو دانستن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: قتل الشی خبراً؛ نیکو دانست آن چیز را. ( منتهی الارب ). و از این باب است قول خدای تعالی : و ما قتلوه یقیناً ( قرآن 157/4 )؛ ای لم یحیطوا به علماً. ( منتهی الارب ). || آمیختن با آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قتل الشراب ؛ آمیخت شراب را به آب. ( منتهی الارب ).
قتل. [ ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) دشمن جنگ آور. || مقاتل. || جائی که به زدن بر آنجا مردم هلاک گردند. || دوست . || همتا. || مانند. گویند: هما قتلان ؛ ای مثلان. ( منتهی الارب ). || پسر عم. || دلیر. || دانای بدی و فساد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: انه لقتل شر؛ ای عالم به. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه قتل در فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) کشتن . ۲ - (اِمص . ) کشتار.

معنی کلمه قتل در فرهنگ عمید

۱. کشتن.
۲. شهادت یکی از امامان شیعه: روز قتل.

معنی کلمه قتل در فرهنگ فارسی

کشتن
۱ - ( مصدر ) کشتن ۲ - ( اسم ) کشتار کشش . یا قتل خطا . قتلی که در عمل و قصد هر دو خطا شود چنانکه کسی پرنده ای را هدف قرار دهد ولی تیرش بخطا رود و انسانی را کشد . چنین قتلی موجب دیه شود . یا قتل شبه عمد . قتلی که در حین عمل عمد باشد ولی در قصد خطا شود مثلا کسی را برای آنکه ادب شود کتک زنند و مضروب بمیرد . چنین قتلی واجب قصاص نمی شود بلکه موجب دیه گردد . یا قتل شراب . بی قوت کردن شراب . یا قتل عام . کشتاری که در آن بر مرد و زن و کوچک و دوست و دشمن ابقائ نکنند کشتار عام . یا قتل عمد ( ی ) . قتلی که عمل و قصد هر دو عمد باشد و آن هنگامی است که عاقل بالغی آهنگ کشتن بوسیله ای که غالبا به آن قتل واقع گردد کند . درین صورت قصاص کنند . یا قتل غیر عمد ( ی ) . قتلی که بدون اراده و قصد خطا صورت گرفته باشد .
دشمن جنگ آور یا جائی که بزدن بر آنجا هلاک گردند .

معنی کلمه قتل در فرهنگستان زبان و ادب

[علوم سیاسی و روابط بین الملل] ← قتل سیاسی

معنی کلمه قتل در دانشنامه آزاد فارسی

کشتن و پایان دادن به زندگی دیگری، خواه به واسطۀ فعل مادّی باشد، مانند کشتن با سلاح، یا به واسطۀ ترک فعلی که بر عهدۀ شخص است، مانند مادری که به طفل شیرخوارۀ تَحتِ حضانت خود شیر ندهد تا بمیرد. این عمل بسته به اوضاع و احوال ممکن است غیرقانونی، قانونی یا قابل توجیه باشد. قتل غیرقانونی شامل آدم کشی، قتل غیرعمد و یا قتل ناشی از رانندگی، قتل قانونی مانند قتل هنگام درگیری با پلیس و یا قتل به هنگام دفاع شخصی که قابل توجیه است. در حقوق ایران جرم قتل، براساس میزان قصد و عمد قاتل یا ابزار و وسیله ای که به کار گرفته است، به قتل عمد، قتل غیر عمد و قتل خطای محض تقسیم شده است.
قتل عمدی. عبارت است از سلب حیات دیگری به صورت ارادی و بدون مجوز قانونی؛ به گونه ای که فاعل هم در انجام فعل مادی که مرتکب شده و هم درنتیجۀ حاصل از آن که کشتن دیگری است دارای قصد و عمد است. بنابراین کسی که با هدف کشتن دیگری به سَمت او گلوله ای شلیک می کند مرتکب قتل عمد شده است. مطابق با مادۀ ۲۰۶ قانون مجازات اسلامی قتل در موارد زیر، قتل عمدی محسوب می شود: الف ـ در مواردی که قاتل با انجام کاری، قصد کشتن شخص معیّن یا فرد یا افراد غیرمعیّن از یک جمع را دارد، خواه آن کار نوعاً کشنده باشد و خواه نباشد، ولی در عمل سبب قتل شود؛ ب ـ در مواردی که قاتل، عمداً کاری را انجام دهد که نوعاً کشنده است، هرچند قصد کشتن شخص را نداشته باشد، مانند تیراندازی عمدی به سَمت دیگری بدون قصد کشتن او که سبب قتل شود؛ ج ـ در مواردی که قاتل قصد کشتن را ندارد و کاری که انجام می دهد نوعاً کشنده نیست، ولی نسبت به طرف، براثر بیماری، پیری، ناتوانی یا کودکی و امثال آن نوعاً کشنده باشد و قاتل نیز به آن آگاه باشد. براساس مادۀ ۲۰۷ قانون مجازات اسلامی هرگاه مسلمانی کشته شود قاتل، قصاص می شود و معاون در قتل عمد به سه تا پانزده سال حبس محکوم می شود؛ به علاوه، قتل عمدی مانع از ارث شده، کسی که مورِث خود، مانند پدر یا مادر یا اولاد را عمداً بکشد، از او ارث نمی برد، اعم از این که یا بالمباشره یا با تسبیب، منفرداً یا با شراکت دیگری باشد. در حقوق انگلستان قتل عمد مستلزم اثبات سبق تصمیم قاتل است و مجازات آن حبس ابد است.
قتل غیرعمد. سلب حیات از دیگری است در اثر بی احتیاطی، بی مبالاتی، عدم مهارت یا عدم رعایت نظامات دولتی. مطابق مادۀ ۶۱۶ قانون مجازات اسلامی مسبب قتل غیرعمدی به حبس و پرداخت دیه در صورت مطالبه از ناحیۀ اولیای دم محکوم خواهد شد. در حقوق انگلستان چنانچه قتل تحت تأثیر تحریکات شدید انجام گرفته و یا بدون قصد قبلی، لکن در جریان زدوخورد یا ارتکاب جرمی دیگر باشد و یا به علت بی احتیاطی مجرمانه مرتکب قتل شده باشد، غیرعمد محسوب می شود.
قتل خطای محض. مطابق مادۀ ۲۹۵ قانون مجازات اسلامی، سلب حیات از دیگری است در صورتی که مرتکب، هم در عمل ارتکابی و هم درنتیجۀ حاصل از فعل خود که کشتن دیگری است، قصد مجرمانه نداشته باشد، مانند آن که تیری را به قصد شکاری رها کند، و به شخصی برخورد کند و باعث قتل او شود؛ یا کسی که دیگری را به قصد تأدیب با وسیله ای که نوعاً سبب جنایت نمی شود، می زند و اتفاقی موجب جنایت می گردد؛ جنایت های عمدی و شبه عمدی که از جانب دیوانه یا نابالغ سرزند به منزلۀ خطای محض است. نیز مطابق مادۀ ۶۳۰ قانون مذکور، قتل در فراش، یعنی کشتن زن خیانت کار و مرد اجنبی مشاهده شده در حال زنا، توسط شوهر زن، با علم به تمکین زن در عمل زنا؛ هم چنین براساس مادۀ ۲۲۶ همان قانون، کشتن مَهدورالدَّم، یعنی کسی که شرعاً مستحق کشتن باشد، مانند مرتد از موارد قتل مشروع است و مرتکب، قصاص نمی شود. به موجب تبصرۀ ۲ مادۀ ۲۹۵ قانون مجازات اسلامی در صورتی که شخصی، کسی را به اعتقادِ قصاص یا مَهدورالدَّم بودن بکشد و این امر بر دادگاه ثابت شود و بعداً معلوم شود که مجنی علیه (مقتول) مورد قصاص یا مهدورالدم نبوده، قتل به منزلۀ خطای شبیه عمد است و مستوجب پرداخت دیه است و اگر قاتل ادعای خود را در مورد مهدورالدم مقتول به اثبات برساند، قصاص و دیه از او ساقط می شود.

معنی کلمه قتل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قتل اصطلاحا به عملی گفته می شود که زندگی و حق حیات را از انسانی سلب می کند.
واژه ی "قتل" در لغت به معنی ازاله ی روح از بدن و از بین رفتن زندگی است
قتل در اصطلاح
این واژه در اصطلاح فقه به عملی گفته می شود که ادامه ی زندگی و حیات را از انسان گرفته و به مرگ شخص منجر شود. این عمل به دست قاتل انجام می گیرد.
تعریف لغوی و اصطلاحی حکم
احکام از ریشه ی " حکم " در لغت به معنی منع و بازداشتن است و در اصطلاح فقه درباره ی چیزی حکم کردن گفته می شود. به طوری که بگوییم آن طور هست یا آن طور نیست. امر و نهی کردن درباره ی یک موضوع از لوازمات احکام است. به قوانین و دستوراتی که خدای متعال برای موضوعات مختلف صادر نموده، حکم شرعی گفته می شود. پس منظور از احکام قتل بایدها و نبایدهایی است که خداوند در قرآن کریم درباره ی قتل بیان نموده است که در ذیل به آن می پردازیم.
کاربرد قتل در قرآن
...
[ویکی الکتاب] معنی قُتِلَ: کشته شد - کشته باد - مرگ بر ( در عباراتی نظیر" فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ " )
معنی قَتَلَ: کشت
معنی قَتْلَ: کشتن
معنی یَقْتُلُونَ: می کشند - به قتل می رسانند
معنی تَقْتِیلاًَ: کشته شدنی (در جمله "قُتِّلُواْ تَقْتِیلاًَ "یعنی به سختی به قتل برسند)
معنی نَّسِیءُ: تأخیر انداختن - تأخیر انداخته شده (رسم عرب در جاهلیت چنین بود که وقتی دلشان میخواست در یکی از چهار ماه حرام که جنگ در آنها حرام بوده جنگ کنند موقتا حرمت آن ماه را برداشته به ماهی دیگر میدادند تا از طرفی مقصودشان فراهم گردد و از طرفی تعداد ماههای حرام...
معنی یُوَاطِئُواْ: که هماهنگ و مطابق سازند - که همگام سازند (از کلمه وطئ به معنای قدم نهادن.رسم عرب در جاهلیت چنین بود که وقتی دلشان میخواست در یکی از چهار ماه حرام که جنگ در آنها حرام بوده جنگ کنند موقتا حرمت آن ماه را برداشته به ماهی دیگر میدادند تا از طرفی مقصودشان ...
معنی عَسَیْتُمْ: از شما انتظار می رفت (در عبارت "فَلَوْ صَدَقُواْ ﭐللَّهَ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ *فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِی ﭐلْأَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَکُمْ "آیا از شما توقع میرفت که از کتاب خدا و عمل به آنچه در آن است که یکی از آ...
ریشه کلمه:
قتل (۱۷۰ بار)
کشتن. اصل قتل ازاله روح است از بدن مثل مرگ لیکن چون بکشنده اطلاق شود قبل گویند و به اعتبار از بین رفتن حیات، موت نامند (مفردات). . . قتل گاهی به معنی لعن آید چنانکه در مجمع و قاموس گفته مثل . لعن بر انسان چه بسیار کافر است و شاید به معنی خبر باشد مثل . اصحاب کانال ملعون شدند. *** تقتیل: اقرب الموارد گوید: آن برای کثرت است «قَتَّلَ الْقَوْمَ اَیْ قَتَلَ کَثیراً مِنْهُمْ» از مجمع روشن می‏شود که مبالغه آن گاهی در کثرت و گاهی در کیفیت قتل است مثلاً در آیه . برای کثرت است یعنی زیاد می‏کشتند پسرانتان را و زنده می‏گذاشتند زنانتان را ولی در آیه . ظاهراً منظور شدت قتل است. قتال: جنگیدن با همدیگر. کشتن همدیگر. . سینه شان تنگ شد از اینکه با شما یا با قوم خویش بجنگند. مقاتله: گاهی به معنی لعنت آید . خدا لعنتشان کند کجا برمی گردند. طبرسی ذیل آیه بعد از قبول این معنی فرموده: ابن انباری گفته مقاتله از قتل است و چون از طرف خدا گفته شود مراد لعن است که ملعون از جانب خدا به منزله مقتول هالک است راغب اصرار دارد که آن را بین الاثنین گرداند و گوید: (کافر یا منافق) به وضعی رسیده که به جنگ با خدا مباشرت کرده و هر که با خدا مقاتله کند مقتول است. لیکن این توجیه چندان دلچسب نیست. *** اقتتال: مقاتله کردن «اقْتَتَلَ الْقَوْمُ: تَقاتَلُوا» . در آن شهر دو نفر یافت که با هم می‏جنگیدند. *** قتال: جنگیدن. . این پیامبر مؤمنان را به جنگ تشویق کن. اسلام و جنگ تعرّضی‏ جنگ دو گونه است یکی جنگ تعرضی و آن این است که قومی به فکر جنگ با ما نباشند و بخواهند در صلح و مسالمت زندگی کنند ولی ما به آنها حمله کنیم. دوم جنگ دفاعی و آن اینکه گروهی بر ما حمله کنندو ما از خود دفاع کنیم و یا قومی پیمان شکنی کنند و یا در فکر حمله به بلاد اسلامی باشند و مسلمین بر آنها پیش دستی کنند. در اینکه آیا در اسلام جنگ تعرضی هست یا نه، به عبارت دیگر اگر مردمی غیر مسلمان با مسلمانان جنگ نکنند و بخواهند با مسالمت زندگی کنند آیا مسلمین حق دارند برای اشاعه اسلام به بلاد آنها حمله کنند یا نه؟ لازم است ابتدا آیات قرآن را بررسی کرده سپس به سنت و تاریخ برگردیم : 1- . از این آیه روشن می‏شود که جنگ در اسلام برای جهان گشایی نیست بلکه برای اشاعه دین است به عبارت اخری جنگ باید در راه خدا و برای خدا باشد نه برای گرفتن خاک دیگران و توسعه ممالک. و نیز فقط با کسانی می‏شوند جنگید که ما می‏جنگند «اَلَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ» و تجاوز به دیگران هر چند کفار باشند جایز نیست «وَ لاتَعْتَدُوا» یعنی مطلقا تعدی نکنید خواه قتال ابتدائی باشد و خواه کشتن اطفال و زنان باشد یا غیر آن. علی هذا «اَلَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ» شرط «قاتِلُوا» است یعنی اگر آنها به جنگ شما آمدند شما هم با آنها بجنگید. المنار در شرط بودن آن تردید ندارد. ولی به قول بعضی، آن شرط نیست بلکه بیان مصداق است یعنی با مردان که با شما می‏جنگند. بجنگید نه با زنان و اطفال که نمی‏جنگند المیزان این را می‏پسندد، مجمع آن را به صورت قول نقل می‏کند. ناگفته نماند: ظهور «اَلَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ» در شرطیت است مخصوصا با ملاحظه تعمیم «وَ لاتَعْتَدُوا». باید دانست: آیه ما نحن فیه، به قرینه آیات مابعد قطعا درباره جهاد با مشرکین مکّه است ولی اختصاص به مشرکین مکّه چنانکه مفهوم کلام بعضی از بزرگان است ظاهراً مورد ندارد مشرکین مکه نباید خصوصیتی داشته باشند خاصه راجع به آیه اول که عمومیت آن قابل انکار نیست لذا در مجمع فرموده:... به قولی مأمور به قتال اهل مکه شدند ولی حمل آیه بر عموم بهتر است مگر آنچه با دلیل خارج شده است. 2- در سوره انفال آیه 60 فرموده: برای مقابله با کفار آنچه بتوانید از نیرو و اسبان آماده کنید...و در . یعنی اگر کفّار مایل به مسالمت شدند تو هم مایل باش و بر خدا توکل کن که او شنوا و دانا است. در این آیه امر به مسالمت شده در صورتیکه کفار بدان میل کنند و صریح است در اینکه اگر کافران خواستار مسالمت باشند نمی‏شود با آنها جنگید آیات ماقبل قابل انطباق به اهل کتاب است که با رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» پیمان عدم تعرض بسته و آن را می‏شکستند. 3- . ازکلیت «فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ» نیزمی شود مطلب مورد نظررا استفاده کردکه اعتداء و حمله در صورت اعتداء طرف دیگر است. 4- . به حکم این آیه کفّاریکه با ما در باره از بین بردن دین جنگ نکرده و از دیارمان بیرون ننموده‏اند، می‏توانند مورد احسان و عدالت ما واقع شوند، می‏توان فهمید که لازم است با آنها به عدالت رفتار کرد در این صورت جنگ با آنها و حمله به آنها چطور خواهدبود؟ ایضاً آیه 92 و 93 سوره نساء. 5- آیات سوره توبه در باره جنگ با مشرکین است و در اینکه مشرکین متجاوز و متعدی بودند شکی نیست و آیات نیز به آن تصریح دارندمثلافرموده: . . آیات سوره آل عمران در باره جنگ «احد» نازل شده که لشکرکشی از طرف کفار بود و آیات سوره انفال در باره جنگ معروف «بدر» است که اعتداء و تجاوز مدتها از طرف مشرکین بود.با ملاحظه این آیات می‏توان به دست آورد که قرآن نظری به جنگ ابتدایی و تعرضی ندارد بلکه متوجه دفاع است اینک نظری به آیات دیگر: *** آیات دیگری هست که در باره جنگ اطلاق دارند و شرطی در آنها دیده نمی‏شود و ظهور آنها در جنگ ابتدایی و تعرضی است البته برای اشاعه اسلام و گسترش سبیل الله. 1- . این آیه که درباره کفّار از اهل کتاب است به طور اطلاق می‏رساند که باید با آنها بجنگید. تا وقتیکه با خضوع به دولت اسلامی، جزیه بدهند. 2- . به قرینه آیه 21 توبه می‏شود گفت مراد از «فَاِنِ انْتَهَوْا» ایمان آوردن است این آیه تا از بین رفتن فتنه و برقراری دین خدا جهاد را واجب می‏کند. 3- . این آیه نیز مطلق است ولی در آیات ما بعد جریان بنی اسرائیل مثل آمده که به پیامبرشان گفتند: «وَ ما لَنااَلّا نُقاتِلَ فی سَبیلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ اَبْنائِنا» که از آن دفاع و استرداد حق استفاده می‏شود. 4- . مراد از «یَلْوُونَکُم» کفاری است که در اطراف مسلمین اند و ظهور آیه در آن است که عموم مسلمانان جهان مأمورند با کفاریکه در اطراف آنها هستند(برای گسترش اسلام) بجنگند. 5- . آیه اول مطلق و شامل قتال ابتدائی است، آیه دوم بیان دو حکم است جهاد در راه خدا و جهاد برای نجات مظلومان از چنگ ستمکاران. این آیات گرچه مطلق اند ولی لازم است با آیاتیکه مقیداند یکجا حساب گردند مثلا آیه ایکه می‏گوید«وَاِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها» آیا در باره این آیات جاری نیست؟ با آنکه آیات ماقبل این آیه قابل انطباق به اهل کتاب است و اگر کفار گفتند: ما می‏خواهیم با مسلمانان در حال مسالمت زندگی کنیم، کاری با آنها نداشته باشیم آنها نیز با ما کاری نداشته باشندآیا باید به این تمسک کرد یا به آیاتیکه مبین مطلق قتال اند؟ والله العالم و ان مستلزم آن نیست که کفار پیوسته در کفر بمانند زیرا می‏شود باب رفت و آمد را باآنها بازکرد و با وسائل دیگری نفوذ یافت و اسلام را گسترش داد. جنگهای رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» بررسی تاریخ نشان می‏دهد که جنگهای رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» جنبه تدافعی داشته و تجاوز و پیمان شکنی ابتداء از جانب کفار بوده است: جنگ بدر در جنگ بدر تجاوز از ناحیه مشرکین بود آنها دارایی مسلمانان را در مکه مصادره می‏کردند، آنها را با انواع شکنجه می‏آزردند، خانه هایشان را می‏کوبیدند، از مهاجرتشان به مدینه ممانعت می‏کردند، کار را به جایی رساندند که رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله»به هجرت مجبور گردید. بنا به تصریح تاریخ نظر آن حضرت قافله قریش بود و می‏خواست با گرفتن آن و مصادره اموال،قریش را وادار کند که از ایذاء مسلمانان در مکه خودداری کنند و آنچه را که از مسلمانان گرفته‏اند تلافی نماید و تا آنهابواسطه ناامن بودن راه تجارتشان در مضیقه واقع شده و راه را بر اهل اسلام نبندند. چنانکه محققین گفته‏اند و از طرفی روشن نیست که آن حضرت در صورت گرفتن کاروان قریش با آن اموال چه رفتار می‏کرد. قریش برای نجات کاروان خویش از مکه بیرون شدند، در راه دریافتند که کاروان از حدود خطر گذشته است ولی دست از کار نکشیدند و حتی بعضی، بعضی را از جنگ برحذر داشتند بالاخره برنگشته به جنگ آن حضرت آمدند و خورد شدند روی هم رفته نمی‏شود جنگ بدر را جنگ تعرضی نامید ولی آیات سوره انفال با صراحت تمام می‏رساند که: خدا می‏خواسته چنین جریانی پیش آید و موجب سرفرازی مسلمین و شکست کفار باشد و خلاصه در«بدر» جنگ با کفاری واقع شده که پیوسته با مسلمانان در حال جنگ بوده‏اند نه در حال سلم. جنگ احد وغیره‏ حساب جنگ «احد» کاملا روشن است، کفار به مدینه لشکرکشی کردند تا قتال «احد» پیش آمد. همچنین جنگ احزاب (خندق)که کفار مکه و اهل کتاب به مدینه حمله کردند. ایضا جنگ حنین که قبیله ثقیف و هوازن سر راه رسول خدا را در حنین گرفتند. بنی قینقاع رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» چون به مدینه هجرت فرموده با یهود بنی قینقاع که در کنار مدینه ساکن بودند و شغل زرگری داشتند، پیمان عدم تعرض بستند، پس از جنگ بدر آنها پیمان خویش را نادیده گرفتند و بر مسلمانان حسد و طغیان کردند و با مشرکان بر علیه مسلمین مکاتبه نمودند، تا از طرف رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» محاصره شده و از اطراف مدینه رانده شدند، بنا به تصریح ابن اثیر آنها به اذرعات شام رفتند و پس از مدتی منقرض گشتند.رجوع شود به تواریخ. بنی نضیر و بنی قریضه‏ یهود بنی نضیر و بنی قریضه هر دو در اطراف مدینه ساکن و مردمان مزاحم و ناقض العهد بودند و برعلیه مسلمانان فتنه انگیزی می‏کردند، رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» با هردو گروه پیمان عدم تعرض بسته بود ولی نقض عهد کردند و حتی بنی نضیر قصد کشتن آن حضرت را داشتند واگر وحی آسمانی نبود کارشان را کرده بودند، سرانجام رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله»با اجلاء بنی نضیر موافقت فرمود تا از مدینه رانده شدند و سعدبن معاذ که داور رسول خدا و داور بنی قریضه بود بر قتل جنگجویان بنی قریضه رأی داد و با اجرای آن حکم شرشان دفع گردید. بنی مصطلق بنی مصطلق مردمی بودند که به قیادت رهبرشان حرث بن ابی ضرار تدارک جنگ دیده و قصد حمله به مدینه را داشتند رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» به دیارشان لشکر کشیدو مغلوبشان کرد. خیبر علت حمله بر خیبر آن بود که قومی از بنی نضیر پس از رانده شدن از مدینه در خیبر مسکن گزیدند و یهود خیبر را بر خودخاضع و مطیع نمودند آنگاه شروع به فتنه انگیزی بر علیه مسلمانان کردند و همانها بودند که جنگ خندق راتدارک دیدند و بنی قریضه و قریش و غطفان را به جنگ با مدینه برانگیختند. تا آن حضرت بر خیبر لشکر کشید و قلعه‏های بنی نضیر را که ناعم، قموص و غیره بودند فتح کرد و مردم دو قلعه وطیح و سلالم که امان خواستند به آنها امان داد چنانکه ابن هشام و ابن اثیر و دیگران گفته‏اند. فتح مکّه در اینکه رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» به مکه حمله کرد شکی نیست و نیز در اینکه مکه موطن اصلی آن حضرت و مهاجران بود و به زور از آن بیرون رانده شده بودند، گفتگویی نیست، باز باید دید علت حمله به مکه چه بود گرچه پس از فتح آن با مهربانترین وجهی با آنها رفتار کرد و آن غائله را بدون خونریزی پایان داد. رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» در سال ششم هجرت ماه ذیقعده به قصد عمل «عمره» به مکه تشریف برد، هفتصدنفر یا هزار وچهارصد نفر از اصحابش بااو بودند، قریش از ورود آن حضرت مانع شدند پس از مذاکرات بسیار در حدیبیه نزدیکی مکه معظمه صلحی که متضمن عدم تعرض به مدت ده سال بود میان آن حضرت و مشرکان منعقد گردید، حضرت با یارانش درهمانجا از احرام خارج شده و قربانی کردند و از همانجا به مدینه برگشتند که در سال آینده به مکه برای عمل «عمره» بازگردند. و درعهدنامه مقرّر بود: هر قومی که به پیمان آن حضرت یا قریش داخل شوند مختاراند، قبیله خزاعه به پیمان آن حضرت و قبیله بنوبکر به پیمان قریش وارد شدند، بعد از پیمان، بنی بکر به قبیله خزاعه که هم پیمان رسول خدا بودند لشکر کشیدند و جمعی از قریش آنها را در تهیه وسائل جنگ یاری کردند حتی به طور ناشناس جزء لشکریان بنی بکر شده و با خزاعه در کنار آبشان که «وتیر» نام داشت جنگیدند و حتی احترام حرم مکه را هم مراعات نکردند، به دنبال این نقض عهد که بنی بکر و قریش مرتکب شدند عمروبن سالم خزاعی به مدینه آمد، رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» در مسجد در میان مردم نشسته بود که عمرو وارد شد و اشعاری خواند و آن حضرت را از پیمان شکنی بنی بکر و قریش مطلع کرد، پس از وی بدیل بن ورقاء با جمعی از خزاعه وارد مدینه شده و آن حضرت را از تجاوز بنی بکر و قریش خبردادند. این ماجرا و پیمان شکنی سبب حمله به مکه معظمه بود و آن محیط مقدس بی آنکه خونریزی بوجود آید فتح گردید و اگر آنها پیمان شکنی نکرده و بر خزاعه نتاخته بودند رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» پیمان خویش را حتما محترم می‏شمرد، وانگهی اهل مکه همواره در پی فرصت بودند که به مدینه تاخته و اسلام را ریشه کن کنند، اگر درحالت اهل مکه دقت کنیم خواهیم دید آنهاهیچ وقت راضی نبودند با مسلمانان همزیستی مسالمت‏آمیز داشته باشند و در صورت فراهم شدن فرصت اگر هزارپیمان هم داشتند نادیده گرفته و بیرحمانه به مسلمین می‏تاختند چنانکه خداوند فرموده: . طائف علت لشکرکشی به طائف آن بود که چون قبیله ثقیف و هوازن در «حنین» بر مسلمانان حمله کردند فراریان ثقیف و دیگر همدستان آنها وارد طائف شده و دروازه‏های شهرشان را بسته و در آن متحصن شدند رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» در تعقیب آنها بر طائف لشکر کشید و با آنها جنگید. مؤته و تبوک مؤته دهی بود از اراضی بلقاء از شام که در کنار آن جنگ معروف مؤته با رومیان اتفاق افتاد، در سیره حلبیه گوید: علت این لشکرکشی و جنگ آن بود که رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله»نامه‏ای به هرقل زعیم روم نوشت، حرث بن عمیرازدی نماینده آن حضرت مأمور شد نامه را پیش هرقل ببرد، شرحبیل بن عمرو غسانی که از امراء قیصر در شام بود او را گرفت و گفت: قصدکجا را داری؟ شاید از نمایندگان محمدی؟ گفت: آری. شرحبیل او را گردن زد، این خبر به آن حضرت رسید و کار به اشکال کشید و این سبب لشکرکشی به آن محل شد. نگارنده گوید: ظاهر آن است که این لشکرکشی برای سرکوبی شرحبیل و اتباع او بود و چون آن وقت هرقل از جنگ با ایرانیان بر می‏گشت مسلمانان با آنها درگیر شدند در تاریخ آمده لشکریان اسلام که سه هزار نفر بودند چون به شام رسیدند، اطلاع یافتند که هرقل با صدهزار نفر در آنجاست و قبایلی از عرب به یاری وی شتافته‏اند مسلمانان به مشاوره نشستند که آیا به مدینه نوشته و نیروی امدادی بخواهند یا مثلا دستور عقب نشینی از جانب آن حضرت صادر شود بالاخره در مؤته جنگ اتفاق افتاد و به عقب نشینی مسلمانان منجر شد. لشکرکشی به تبوک در سال نهم هجرت برای آن بود که به رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» خبر رسید سپاه روم به قصد مدینه بیرون شده و پیش قراولانشان به بلقاء وارد شده‏اند آن حضرت برای جلوگیری از آنها به تبوک لشکر کشید. نتیجه مشکل است درغزاوت و سرایای رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» محلی یافت که جنگ تعرضی باشد بلکه نوعا اسباب لشکرکشی را دشمنان دین فراهم می‏آوردند، از طرف دیگر: ظاهرا آیاتیکه مطلق اند با آیات مقید باید رویهم حساب شوند، ولی درعین حال اسلام باید برای ترویج و هدایت مردم راه داشته باشد. به صراحت قرآن و ضرورت دین رسول خدا«صلی الله علیه و آله»برای همه جهانیان مبعوث شده است . . . در این صورت اگر بگوییم: در صورت طلب صلح از جانب کفار باید با آنها کاری نداشته و دین خدا را تبلیغ نکنیم این منافی عمومیت رسالت خواهد بود. با در نظر گرفتن نامه‏های رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» که به پادشاهان ایران و مصر و غیره نوشت و آنها را به اسلام دعوت کرد و به یمن و بحرین و جاهای دیگر نماینده فرستاد و تبلیغ دین کرد و با در نظر گرفتن اینکه بایدبایهودو نصاری جنگید تا جزیه قبول کرده و به حمایت اسلام در آیند و با مسلمانان رفت وآمد داشته و ارتباط پیداکنند تا راه برای تبلیغ اسلام باز باشد و با در نظر گرفتن روایات که درجنگ باید ابتداء کفار را به اسلام دعوت کرد و در صورت نپذیرفتن با آنها جنگ نمود. از همه اینها روشن می‏شود که حکم جهاد دارای دو مرحله است اول اینکه لازم است با هر طریق که بوده باشد میان کفار راه باز کرد با ارسال نماینده، نامه‏ها، دعوت به دین پول دادن و غیره که امکان دارد و اگر با هیچ یک از طرق امکان،راه یافتن به هدایت و تبلیغ دین ممکن نشد در مرحله دوم باید با آنها جنگید تا راه خدا را در میانشان بازکرد و این عقلا و شرعا هیچ مانعی ندارد چرا نباید مردم را با زور به سعادت دنیا و آخرت وادار کرد؟ و چه اشکالی دارد که با زور داروی شفابخش را به مریض بخورانیم تا شفا یابد؟ در کافی در ضمن حدیث مفصلی از امام صادق«علیه السلام» روایت شده که فرمود: شمشیرهای آخته سه تا است یکی بر مشرکان عرب که خدا فرموده: . از اینان جز قتل یا دخول به اسلام پذیرفته نیست... شمشیر دیگر بر اهل ذمه است... . شمشیر سوم بر مشرکین عجم است یعنی ترک، دیلم، خزر( که آن وقت مسلمان نبودند) خدا در اول سوره ایکه در آن «اَلَّذینَ کَفَروُا» گفته حالشان را حکایت کرده بعد فرموده: . این حکم دارای دنباله ایست که باید در کتب فقه دنبال شود. *** از قرآن مجید روشن می‏شود:که پیامبران گذشته در صورت فراهم شدن وسائل با دشمنان دین و بشریت جنگ کرده‏اند چنانکه فرموده:. و آنگاه که موسی «علیه السلام» به قوم خویش گفت: «یا قَوْمِ ادْخُلوُا الْاَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ» مرادش جنگ بود زیرا در جواب گفتند:. یا آن وقت که پس از درگذشت موسی بنی اسرائیل به پیامبرشان گفتند: . ولی از آیات بعدی روشن می‏شود که جنگ تعرضی نبوده است و نیز لشکرکشی سلیمان «علیه السلام»به مملکت سباء که در نامه خویش نوشت . و آنگاه که به نماینده ملکه فرمود: . ولی آیه اول روشن می‏کند که آنها را ابتدا به اسلام دعوت کرده است. جهاد محبوب هیچ قیام حق در جهان بدون کشت و کشتار پیش نرفته وپیروز نشده است مسالمت آن قدرت را ندارد که دست مخالفان آزادی و بشریت را کوتاه کند باید زور و جنگ وارد میدان شود . سرنوشت قیام‏های حق خواهانه در میدانهای جنگ تعیین شده است قیام کنندگان تا دست به اسلحه نبرده‏اند پیروز نشده‏اند، شکست اخیر اسرائیل، آزادی الجزایر، آزادی امریکا، انقلاب فرانسه، آزادی کوبا، استقلال ویتنام و غیره و غیره همه با شمشیر و جنگ صورت گرفته است. اینکه مسیحی‏ها می‏گویند: اسلام با شمشیر پیشرفت و به زور به مردم تحمیل شد خیال خامی است بیشتر استناد آنها به رسالت چند ساله یا چند ماهه عیسی «علیه السلام» است ولی آن حضرت مجالی برای جنگ نیافته است ولی پس از وی دیدیم مسحیت صلح جو برای پیش بردن اهداف خود به نام اصلاح جویی چه خونریزی‏ها به راه انداخت، جنگهای صلیبی و غیره را که به نظر آورید و به ریش این هوچیگران بخندید. مهم این است که هدف قیام کننده حق و برای آزادی توده رنجدیده و برای احیاء راه خدا باشد اگر جنگهای اسلامی تعرضی هم باشد اصلا مانعی ندارد جنگی است که صلح و سعادت نتیجه آن است و السلام علی من اتبع الهدی .
[ویکی فقه] قتل (فقه). قتل اصطلاحا به عملی گفته می شود که زندگی و حق حیات را از انسانی سلب می کند.
واژه ی "قتل" در لغت به معنی ازاله ی روح از بدن
راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن ، ص۶۵۵، دمشق بیروت ، دارالعلم الدارالشامیة ۱۴۱۲ق ، چاپ اول.
این واژه در اصطلاح فقه به عملی گفته می شود که ادامه ی زندگی و حیات را از انسان گرفته و به مرگ شخص منجر شود.
مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۹، ص۱۹۳، تهران ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، ۱۳۶۰ش.
احکام از ریشه ی " حکم " در لغت به معنی منع و بازداشتن است و در اصطلاح فقه درباره ی چیزی حکم کردن گفته می شود. به طوری که بگوییم آن طور هست یا آن طور نیست.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن ، ص۲۴۸، دمشق بیروت ، دارالعلم الدارالشامیة، ۱۴۱۲ق ، چاپ اول.
...

معنی کلمه قتل در ویکی واژه

کشتن.
کشتار.

جملاتی از کاربرد کلمه قتل

قتل عاشق را چه بر ساعد نهی رنج کمان یک کرشمه بس بود از گوشه ابروی تو
به قتلم وارهان از غم خدا را چو درکیش توخون ریزی ستم نیست
سزای قتل ندانم مگر وجودی را که وقت رفتن او جان نمی‌رود ز تنش
ادویگ پس از ۴ سال حکومت در ۱ اکتبر ۹۵۹ درگذشت و این احتمال وجود دارد که او را به قتل رسانده باشند.
همچو من کشته بسیار داری تا ز قتلم چه انکار داری
از غم عشقت چه جامه‌ها که دریدم وز پی قتلم چه نامه‌ها که نوشتی
بر روی خانه او ۴ همسر و ۱۱ فرزند او که بین ۵ تا ۱۳ سال سن داشتند را به قتل رساند.
اگر فرمان دهد از بهر قتل بت پرستان او وثن از جا برای کشتن خیل شمن خیزد
مگر که زنده کند یار از جفا ورنه کمر به قتل ز خودرفتگان چرا بسته