معنی کلمه قبول در لغت نامه دهخدا
ای کز کمال حسن تو حیران شده عقول
در سینه ها عزیزی و در دیده ها قبول.میرحسن دهلوی ( از آنندراج ).نیست غیر از ناقبولی سازگار راستان
میخورم خون همچو تیر از دل پسندیهای خویش.ملا مفیدبلخی ( از آنندراج ).|| زیبا. خوب. || ( اِمص ) خوبی. ( منتهی الارب ). || جمال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) هیأت و لباس.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
قبول. [ ق ُ ] ( ع اِمص ) خوبی. || جمال. || ( اِ ) هیأت و لباس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) وزیدن باد صبا. ( آنندراج ). || پیش آمدن. ( آنندراج ).