قبل

معنی کلمه قبل در لغت نامه دهخدا

قبل. [ ق َ ] ( ع ق ) پیش.نقیض بعد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). از ظروف مبهمه است. ( ناظم الاطباء ). گویند: اتیتک من قَبل ُ و اتیتک قَبل ُ و هر دو مبنی هستند بر ضم. و قبلاً و قبل با تنوین و قَبل َ مبنی بر فتح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قبل. [ ق ِ ب َ ] ( ع ق ) نزد. گویند: لی قبل فلان حق ؛ ای عنده. || ( اِ ) طاقت. گویند: ما لی به قبل ؛ ای طاقة. || سرِ نو. استیناف. ( منتهی الارب ). گویند: لااکلمک الی عشر من ذی قِبَل ؛ یعنی نگویم با تو سخنی در آنچه از سر نو آغاز کنم کلام را یا نگویم با تو سخنی تا ده روز از روزهای آینده. || ( ق ) آشکارا. گویند: رأیته قبلاً؛ ای آشکارا دیدم او را. و از همین معنی است قول خدای تعالی : او یأتیهم العذاب قبلاً ؛ ای عیاناً. و این به دو قرائت خوانده شده است. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) سبب. جهت :
تو زین قبل اگر روی ای جان ِ مرد
ور انده تو زین است انده مدار.فرخی.
قبل. [ ق ُ ب َ ] ( ع ق ) عیان و آشکار. مقابله. گویند: رأیته قبلاً؛ ای عیاناً ومقابلة. ( منتهی الارب ). ج ِ قُبلَة. ( ناظم الاطباء ).
قبل. [ ق ُ ب َ ] ( اِخ ) جائی است. ( منتهی الارب ).
قبل. [ ق َ ب َ ] ( ع مص ) کج شدن چشم و بر بینی آمدن سیاهه چشم. ( منتهی الارب )( آنندراج ). پیش آمدگی سیاهه چشم بر بینی. ( منتهی الارب ). یا قبل مانند حول است که کجی چشم باشد یا آن بهتر از حول است یا برآمدگی سیاهه چشم یکی بر دیگری وبودن سیاهه چشم بر بن بینی یا بر گوشه چشم یا بر ابرو یا برآمدن نگاه چشمی بر نگاه چشمی دیگر. || ( اِمص ) خوبی و سبکی دست مام ناف در برآوردن بچه. || درآمدگی پیش هر دو پای. || برآمدگی پاشنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) بر سر شتر ریخته شدن آب وقت آب خوردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بر روی خمیدن شاخ گوسپند. ( منتهی الارب ). || بی اندیشه و استحضار سخن گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند،تکلم فلان قبلاً فاجاد. ( منتهی الارب ). رجزته قبلاً اذاانشدته رجزا لم تک اعددته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پیشتر از مردمان ماه نو را دیدن. گویند: رأینا الهلال قبلاً؛ اذا لم یکن رأی قبل ذلک. || یا نخستین دیدن هر چیزی را. ( منتهی الارب ).
قبل. [ ق َ ب َ ] ( ع اِ ) بلندی زمین که پیش نماید. گویند: رأیت بذلک القبل شخصاً. || فراهم آمدن گاه ریگ توده ها. || میانه راه روشن. || نوعی از مهره که زنان بدان مردان را بند نمایند و بر گردن اسب بندند بجهت چشم زخم و افسون. || مهره ای است از دندان پیل ، درخشان که بر گردن زنان و اسبان آویزند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ق ) آشکارا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: رأیته قبلاً؛ ای عیاناً و مقابلةً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه قبل در فرهنگ معین

(قِ بَ ) [ ع . ] (حراض . ) نزد، پیش .
(قَ ) [ ع . ] (ق . ) پیش ، مق بعد.
(قُ بُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - روبرو، پیش . ۲ - جلو چیزی .

معنی کلمه قبل در فرهنگ عمید

۱. روبه رو، پیش، جلو.
۲. اندام پیش، آلت تناسلی.
پیش.
۱. جانب، طرف.
۲. نزد.
۳. طاقت و قدرت.
۴. جهت، سبب.

معنی کلمه قبل در فرهنگ فارسی

پیش، نقیض بعد، جانب، طرف، نزد ، ونیزبه معنی طاقت وقدرت، روبرو، پیش، جلو، اندام پیش، نقیض دبر
روبرو روباروی جلو مقابل دبر .
اندام پیش خلاف دبر یا مقدم و پیشگاه نشانه .

معنی کلمه قبل در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَبْلِ: پیش - قبل
معنی قِبَلَ: به سوی - طاقت (درعبارت"فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا "لشکریانی که تاب رویارویی با آنان را ندارید)
معنی قُبُلٍ: جلو - روبرو- از پیش رو
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
ریشه کلمه:
قبل (۲۹۴ بار)

معنی کلمه قبل در ویکی واژه

già
scorso
پیش، مق ب
نزد،
روبرو،
جلو چیزی.

جملاتی از کاربرد کلمه قبل

کوی تو ای دلبرا، کعبهٔ اهل صفا روی تو ای خوش لقا، قبلهٔ اهل نظر
روی در روی تو آرند همه قبله‌ای؟ آینه‌ای؟ جانانی؟
بایست وکیل ممتحن جست با خاطر پاک و رای مقبل
هندوی مقبلست سیه خالش از آفتاب سازد بالین را
ما عاشق و رند و پاکبازیم در قبله عشق در نمازیم
وفا دین من و مهربتان آیین من باشد رخم از قبله برگردد گر از مهر و وفا گردم