قبل از

معنی کلمه قبل از در ویکی واژه

prima
entro

جملاتی از کاربرد کلمه قبل از

ز قبل از کل اشیاء خلق او شد گرفتار کمندش حلق او شد
گفته اند که کسی نزد دشمنی نصرانی شد و او را گفت: خدا عمرت را دراز کناد. چشمت را استقرار دهاد و روز من قبل از تو نهاد. بخدا سوگند آنچه ترا شاد می کند، مرا نیز شاد همی کند.
علمت محیط جمله و ذاک هوالقدر قبل از وجود جمله و ذاک هوالقضا
او را پرسیدند: راستی چیست؟ گفت، آنچه که دل قبل از زبان گوید.
مرا خوانند خلاق‌المعانی نبودم قبل ازین اما کنونم!
ز قبل از خلق رب ما کجا بود نبی فرمود در عین عما بود
گفته اند عبدالملک قبل از خلافت، دائما به مسجدالحرام بود و نماز و قرائت مواظبت همی کرد. چندان که وی را کبوتر حرم نام نهاده بودند.
خلق می‌گفتند قبل از حرکت از تهران تو را از مداخل اجتنابست ای مشارالسلطنه
مشک خالش نقطهٔ جیم جمال ماضی و مستقبل از وی کرده حال