قباق

معنی کلمه قباق در لغت نامه دهخدا

قباق.[ ق َ ] ( ترکی ، اِ ) قرع. ( تحفه حکیم مؤمن ). کدو.
قباق. [ ق َ ] ( ترکی ، اِ ) چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان دوانیده بپای قبق که رسند هم چنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را به تیر زند حلقه از او باشد و چوب قباق نیز مستعمل. ( آنندراج ). قاپق. قاپوق. قبق :
نمی خورم زر وقف ارچه بسته شحنه چرخ
ز بهر تیر فلاکت مرا به چوب قباق.ملافوقی یزدی ( از آنندراج ).

معنی کلمه قباق در فرهنگ معین

(قَ ) [ تر. ] (اِ. ) = قپاق . قپق . قبق . قاپوق : چوبی بلند و عظیم که در میان میدان ها نصب کنند و بر فراز آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده به پای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حوالة حلقه

معنی کلمه قباق در فرهنگ عمید

= قاپوق

معنی کلمه قباق در فرهنگ فارسی

( اسم ) چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد .
قرع کدو

معنی کلمه قباق در ویکی واژه

قپا
قپ
قب
قاپوق: چوبی بلند و عظیم که در میان میدان‌ها نصب کنند و بر فراز آن حلقه‌ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده به پای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حوالة حلقه کنند و هرکس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه قباق

آق قباق وسطی، روستایی در دهستان اصلاندوز شرقی بخش مرکزی شهرستان اصلاندوز در استان اردبیل ایران است.
آق قباق سفلی، روستایی در دهستان اصلاندوز شرقی بخش مرکزی شهرستان اصلاندوز در استان اردبیل ایران است. این روستا، مرکز دهستان اصلاندوز شرقی است.
مرکز یکی از استان‌های امپراتوری آشور در مکان کنونی استان کرمانشاه قرار داشته که بقایایی از آن در قباق‌تپۀ کوزران به جا مانده‌است.