قایم مقام
معنی کلمه قایم مقام در فرهنگ معین
معنی کلمه قایم مقام در فرهنگ فارسی
۱ - جانشین نایب مناب : چون طاهر وفات یافت ابو علی در مدینه قائم مقام او شد . ۲ - وزیراعظم نخست وزیر .
معنی کلمه قایم مقام در ویکی واژه
کسی که در جای کس دیگر قرار گیرد و کارهای او را انجام دهد. نایب. نائب. جانشین. خلیفه. نائب مناب.
جملاتی از کاربرد کلمه قایم مقام
ای نبی را آخرین قایم مقام ای ولی مؤتمن رکن انام
لبش قایم مقام حوض کوثر که بودی چشمهٔ نوش پیمبر
ستون تیر خود از خانه دلم چو کشی خیال قد تو قایم مقام خواهد شد
باغ جنت را بساط مجلسش قایم مقام شاه گردون را فروغ خاطرش نایب مناب
آن را ز صبح روشن نایب مناب ساخت وی را زشام تاری قایم مقام کرد
شکر که آمد ز ری به خطهٔ خاور موکب قایم مقام صدر فلک فر
مباش ای ذرّه گر خواهی که جاوید بوَد قایم مقامت قرصِ خورشید
گر دوست را به دیگری از من فراغتست من دیگری ندارم قایم مقام دوست
که چون مرگ افکند در حلق دامم بوَد بعد من او قایم مقامم
اوج پروازم ار بود انصاف هست قایم مقام قلهٔ قاف