قانونی
معنی کلمه قانونی در فرهنگ معین
معنی کلمه قانونی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه قانونی در ویکی واژه
legittimo
معرب
منسوب به قانون، امری که طبق قانون انجام گیرد. مق غیرقانونی.
جملاتی از کاربرد کلمه قانونی
نه قانونی است در سوزم نه آهنگی است در سازم دلم با ناله خوش دارد، هر آهنگست مینالم
هرچه را بینی به عالم هست قانونی ولی جور تو با ما است کو بیرون ز قانون میرود
و گروهی دیگر روزگار به فقه ظاهر برده اند و نشناخته باشند که حد فقه بیش از آن نیست که قانونی که بدان سلطان خلق را سیاست کند نگاه دارد، اما آنچه به راه آخرت تعلق دارد علم آن دیگر است و پندارند که هرچه اندر فقه ظاهر راست بود اندر آخرت سود دارد. و مثال این آن بود که کس مال زکوه اندر آخر سال به زن فروشد و مال وی بخرد. فتوای ظاهر آن بود که زکوه از وی بیفتد، یعنی ساعی سلطان را نرسد که از وی زکوه خواهد، چه نظر وی به ظاهر ملک بود و ملک بریده شد پیش از تمامی سال. و باشد که بدین فتوی کار کند و این مقدار نداند که آن کس که چنین کند به قصد آن تا زکوه بیفتد، اندر مقت حق تعالی بود و همچون کسی بود که زکوه بندهد، چه بخل مهلک است و زکوه طهارت است از پلیدی بخل و مهلک بخلی بود که مطاع باشد و این حیلت نهادن طاعت بخل است و چون بخل بدین مطاع گشت هلاک تمام شد، نجات چون یابد؟
بکش صداع گدایان چنانکه ناز ملوک و گرنه باز ز سر گیر وضع قانونی؟
علم دین را قانون اینست که میبینی به خط سبز بر این تختهٔ قانونی
نمود ساز ز اقسام نظم قانونی که مالش حسن و گوشمال حسان داد
چه قانونیست یارب مطرب بزم محبّت را که خون آغشته خیزد نغمة شادی ز طنبورش
گر راه نیست سوی تو پیری را مر پیری مرا ز چه قانونی؟
میشود ز آهنگ دور اما محل نفخ صور بهر دفع ظلم قانونی که عدلش کرده ساز
وادمی را زافرینش برگزید آنگه ز عدل خواست قانونی نهادن تا نخیزد گیر و دار