قان. ( ترکی ، اِ ) گفته اند دم است. ( فهرست مخزن الادویه ). خون. قان. ( اِخ ) از شهرهای یمن و در دیار نهدبن زیدبن سودبن اسلم بن حاف بن قضاعة و حارث بن کعب است ، و گفته اند قوان. ( معجم البلدان ج 7 ص 19 ) ( منتهی الارب ). قان. [ نِن ْ ] ( ع ص ) قانی. رجوع به قانی شود.
معنی کلمه قان در فرهنگ فارسی
( اسم ) غان . از شهر های یمن و در دیار نهد بن زید بن سود بن اسلم بن حاف بن قضاعه و حارث بم کعب است و گفته اند قوان .
معنی کلمه قان در ویکی واژه
خون
جملاتی از کاربرد کلمه قان
گفتم سر من ای جان نعلین توست لیکن قانع شو ای دو دیده این بار تا به گردن
جامه باف امرد که باشد رشک ماه و آفتاب می کند با عاشقان خویش در یک جامه خواب
چون به حضرت رسید خاقانی بر سر خوان رسید ما حضر او
گفت این جامه سخت خُلقانست گفت هست آنِ من چنین زانست
موافقان هدی را ز فر دولت تو چهار چیز بجای چهار گشته عیان