قافله

قافله

معنی کلمه قافله در لغت نامه دهخدا

قافله. [ ف ِ ل َ ] ( ع اِ )کاروان. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). قیروان :
سوی او از شاعران وزائران شرق و غرب
قافله درقافله است و کاروان در کاروان.فرخی.تا برگرفت قافله از باغ عندلیب
زاغ سیه بباغ درآورد کاروان.فرخی.بی سیم سائل تو نرفت ایچ قافله
بی زر زائر تو نرفت ایچ کاروان.فرخی.کاروان ظفرو قافله فتح و مراد
کاروانگاه به صحرای رجای تو کند.منوچهری.لشکر پیری فکند و قافله ذل
ناگه بر ساعدین و گردن من غل.ناصرخسرو.مر مرا در میان قافله بود
دوستی مخلص و عزیز و کریم.ناصرخسرو.قافله هرگز نخورد و راه نزد باز
باز جهان رهزن است و قافله خوار است.ناصرخسرو.در طلب خون من قاعده ها می نهی
در ره امیدمن قافله ها می زنی.خاقانی.صد قافله وفا فروشد
یک منقطع از میان ندیدم.خاقانی.روزی میان بادیه بر قافله ی ْ عجم
دست عرب چو غمزه ترکان سنان کشید.خاقانی.قافله عشق تو میرود اندر جهان
طائفه عقلها هم به اثر میرود.خاقانی.فرض شد این قافله برداشتن
زین بنه بگذشتن و بگذاشتن.نظامی.چرخ نه بر بی درمان میزند
قافله محتشمان میزند.نظامی.قافله میشد به کعبه از وله
اقچه بسته شد روان با قافله.مولوی.یکی را پسر گم شد از راحله
شبانگه بگردید در قافله.سعدی ( بوستان ).قافله شب چه شنیدی ز صبح ؟
مرغ سلیمان چه خبر از سبا؟سعدی.کاروانی در زمین یونان بزدند... لقمان حکیم اندر آن قافله بود. ( گلستان ).
- امثال :
این قافله تا به حشر لنگ است .
شریک دزد و رفیق قافله .
همه قافله پیش و پسیم .
- قافله شد ؛ به معنی «قافله رفت » باشد؛ یعنی سالار رفت که کنایه از فوت شدن پیغمبر باشد صلوات اﷲ علیه. ( برهان ).
|| کاروان بازآینده از راه حج وجز آن. ( مهذب الاسماء ). گروه از سفر بازگردنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وفد. سیاره : شیادی گیسوان بافت بصورت علویان و با قافله حجاج به شهری درآمد در هیأت حاجیان. ( گلستان ). با قافله حجاز بشهرآمد گفت از حج می آیم. ( گلستان ). || گروه در سفر رونده از روی تفأل به رجوع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، قوافل.

معنی کلمه قافله در فرهنگ معین

(فِ لَ یا لِ ) [ ع . قافلة ] (اِ. ) کاروان . ج . قوافل .

معنی کلمه قافله در فرهنگ عمید

گروهی از مردم که با هم به سفر بروند یا با هم از سفر برگردند، کاروان.

معنی کلمه قافله در فرهنگ فارسی

مونث قافل، کاروان، گروهی ازمردم که باهم بسفربروندیاازسفربرگردند
( اسم ) گروه مسافر کاروان .

معنی کلمه قافله در دانشنامه عمومی

قافله (فیلم ۲۰۰۷). قافله ( به هندی: Kaafila ) یا کاروان ( به انگلیسی: Caravan ) فیلمی هندی محصول سال ۲۰۰۷ و به کارگردانی آمیتوج مون است. در این فیلم بازیگرانی همچون سانی دئول، آمیتوج مون، ثنا فخر، سارا لورن و آنتارا بیسواس ایفای نقش کرده اند.

معنی کلمه قافله در ویکی واژه

قافلة
کاروان.
قوافل.
کاروان

جملاتی از کاربرد کلمه قافله

قافله عشقست و مردان خدا اندرین ره پیشوای قافله
اهل دل وحرف گله آمیز محال است در قافله ما جرس آواز ندارد
دردا! که نیست قافله ی عمر را درنگ تا شد شتاب عمر یکی با شتاب صبح
در سنگ نبشته‌ها و در بعضی کتب تاریخی و همچنین از گفتار پژوهشگران آمده‌است که این شهر را در دوران قدیم «ابقا» می‌نامیده‌اند و یکی از نقاط تحت نفوذ مکملت سبا بوده‌است و از همین‌جا قافلهٔ شتر هدایایه ملکهٔ بلقیس ملکهٔ مملکت سبا به سوی سلیمان پیامبر برده شده‌است. در این شهر صدها ابنیه و قلعه‌های تاریخی وجود دارد که خود شاهد بر قدمت دیرینهٔ این شهر است. همچنین شهر ابها یکی از قدیمی‌ترین مکان تجمع مردم و ساکنان منطقهٔ جبال السراة و سهول تهامه بوده‌است و یکی از مشهورترین بازارهای آن دوران در این شهر قرار داشته که هنوز آثار آن باقی مانده‌است.
آمد و رفت نفس‌،‌گرد پی یکتایی‌ست کس درین قافله از خویش مکرر نگذشت
آهسته رو ای شه سواران صد قافله دل پی سمند است
الربذه (به عربی: الربذة) شهری تاریخی باستانی است که در شرق مدینه واقع شده است. در قدیم این شهر در حدود ۱۷۰ کیلومتر از شرق مدینه واقع شده بود و یکی از استراحتگاه‌های قافله‌هایی مسافر بین عراق و مکه بود.
بس قافله گم گشته است از آن روز کاین گمشده، سالار کاروان است
بشاب اگر می روی ای لخت دل از جای امروز به از اشک روان قافله ای نیست
رنگت به خون لاله، قدح در خمار زد بوی تو، راه قافله نوبهار زد
می روم هر قدم از هوش و به خود می آیم تا پی قافله بوی تو بر داشته ام
برسانید به من قافله کنعان را که از آن یوسف گم گشته خبر یافته ام