قاصدی
معنی کلمه قاصدی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه قاصدی
کنی سرگشته هر دم قاصدی، گویا نمیدانی که آرامی نمیدارد به یک جا بیقرار تو
قاصدی کاید ز جانان بهر قتل دیگری قاصد جانان مگو کو قاصد جان من است
قاصدی شد ز شهر بر سر راه کرد از آن حال شیخ را آگاه
گرجستان از آندست مقاصدی است که برنامهٔ ویژهای، برای جذب گردشگران ایرانی تدارک دیدهاست.
با وجود اینکه تست جعبهٔ سیاه تنها روش برای اطمینان از عملکرد سامانهٔ نرمافزاری و برای مقاصدی نظیر تست امنیت و بهرهوری تنها روش ممکن است، اما معایبی نظیر ناممکن بودن بررسی خطاهای منطقی درون کد مبدأ و احتمال بررسی چندبارهٔ برخی شاخههای کد را نیز دارد.
از دوست قاصدی که پیام آورد به دوست انصاف میدهم که کم از جبرئیل نیست
شیخ حیدر پس از آن که از سوی اوزون حسن به عنوان پیر و مرشد طریقت در اردبیل منصوب شد، بیش از همه مشتاق این بود که انتقام خون پدر خود را از شیروانشاه بگیرد و همواره کوشا بود تا مقاصدی را که شیخ جنید نتوانست عملی سازد، تحقّق بخشد. سراسر سال هم، خود را وقف تسلیح پیروان خود کرده بود. به این لحاظ، او تمام بقعه و حتی اتاقهای مسکونی خود را به قورخانه و انبار اسلحه مبدل ساخت.
رساند مژده که از بارگاه جاه و جلال رسید قاصدی از وصف او خرد قاصر
طی شد چو نامه عمر ز هجران او مرا کو قاصدی که نامه هجران فرستمش
درآمد ز در قاصدی ناگهان که هین پیشتر پای برگیر هان
فرستادند از آنجا قاصدی پیش که راند پیش ازیشان محمل خویش
مو به مو پیغام مژگان ترا گوید به دل از تو ما را قاصدی دلسوزتر از تیر نیست
قاصدی از گرد جولانش به هرسو میدود از پی گرد نگاهش چشم آهو میدود