معنی کلمه قاش در لغت نامه دهخدا
قاش. ( ترکی ، اِ ) قسمت جلو زین اسب که از چوب یا شاخ یا فلز سازند. قاش زین ، قاچ زین ( کاتب ). کوهه زین. قرپوش.
- امثال :
قاش زین را بگیر زمین نخوری ، اسب سواری پیشکشت .
|| ابرو. ( غیاث ).
قاش. ( ع اِ ) معرب قسی ، پولی که نقره آن پست و سخت باشد. ( المعرب جوالیقی ص 257 ). احمد محمد شاکر در حاشیه گوید: تعریب کلمه خطا است و درست این است که قاش از قسوه به معنی سختی گرفته شده است. ( حاشیه المعرب ص 257 ). رجوع به قاشی شود.
قاش. ( ع اِ ) نوعی ماهی در رود نیل که پوزه بسیار دراز شبیه به نوک مرغ دارد و ماهی پرگوشت و خوش طعمی است. ( دزی ج 2 ص 295 ).
قاش. ( اِخ ) قصبه و مرکز بخشی است در افغانستان در جانب شرق سیستان و 275هزارگزی مغرب رودخانه هیرمند در ساحل چپ نهر قاشرود از توابع هیرمند. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
قاش. ( اِخ ) قصبه ای است در ترکیه در ولایت قونیه در سنجاغ تکه و در 62هزارگزی انطاکیه واقع است. بخش قاش ناحیه مثلثی شکلی است که در منتهای جنوب غربی ولایت مزبور قرار دارد و از شمال شرق به بخش المالی همان ولایت و از غرب به ولایت آیدین از سنجاغ من تشاء و از جنوب به دریای سفید محدود است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
قأش. [ ق َءْش ْ ] ( ع اِ ) رسن کشتی ، و این لغت عراقی است. ( منتهی الارب ).