قاس
معنی کلمه قاس در لغت نامه دهخدا

قاس

معنی کلمه قاس در لغت نامه دهخدا

قاس. ( ع اِ ) اندازه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( برهان ) ( آنندراج ): قاس رمح ؛ ای قدر رمح. ( مهذب الاسماء ). || غوک را گویند که وزق باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). چغز. غنجموش. قورباغه. || رسن کشتی. جُمَّل. || ( ص ) قاسی. سخت : قلب قاس ؛ دلی سخت. ( مهذب الاسماء ). حجر قاس ؛ سنگ سخت. ( منتهی الارب ).
قاس. ( ترکی ، اِ ) ابرو. ( آنندراج ) ( برهان ). ابرو باشد در ترکی. ( رشیدی از معین در حاشیه برهان ).

معنی کلمه قاس در فرهنگ معین

[ تر. ] (اِ. ) ابرو.

معنی کلمه قاس در فرهنگ عمید

۱. ابرو.
۲. ابر.
۳. (زیست شناسی ) = قورباغه
سخت.

معنی کلمه قاس در فرهنگ فارسی

( اسم ) ابرو
اندازه قاس رمح ای قدر رمح

معنی کلمه قاس در دانشنامه عمومی

قاس ( به لاتین: Qass ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان زاقاتالا واقع شده است.

معنی کلمه قاس در ویکی واژه

ابرو.

جملاتی از کاربرد کلمه قاس

گفتم: سرمن خاک رهت، گفت که: هیهات قاسم، سر خود گیر که ما را سر آن نیست
گمان مرد ز گیتی اگر دوام و بقاست یقین بدان تو که: اندیشهٔ پناهش هست
اگر قاسم حجاب از راه برداشت تجلی آیدش از بام و برزن
غبار رفته به بادم نفس‌شمار بقاست به من‌کنید عزیزان خطاب خندهٔ صبح
نوشته است کای قاسم راد من جوان خردمند آزاد من
قاسمی،بنده آن راه روانم که ز شوق قدم صدق درین بادیه مستانه زدند
پیش قاسم سخن روی و ریا ممکن نیست هر چه باشد سخن روی برو خواهد بود
بحسن دلبر ما کیست در جهان،قاسم؟ هزار شیوه شیرین چون شکر دارد
ز نور شمع جلالت که موم شهد بقاست هوای انجمن لامکان شود شیرین
رنگ جانان و بوی جان دارد گلستان این لقاست این دیوان