قاز

معنی کلمه قاز در لغت نامه دهخدا

قاز. ( اِ ) پرنده ای باشد سفید و بزرگ از جنس مرغابی. گویند ترکی است چه در مؤید الفضلاء در جنب لغات ترکی نوشته شده بود. ( برهان ).در اصل غاز بوده و الحال به قاف خوانند و محرف غاز است. ( فرهنگ نظام ). بربط. مرغابی. قلولا :
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.سوزنی.- امثال :
مرغ همسایه به نظر قاز می آید. رجوع به غاز شود.
|| پشیز. رجوع به غاز شود.
قاز. [ ز ز ] ( ع اِ ) دیو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیطان. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه قاز در فرهنگ فارسی

( اسم ) کمترین واحد پول پشیز .
دیو شیطان

معنی کلمه قاز در ویکی واژه

غاز: کمترین واحد پول، پشیز.

جملاتی از کاربرد کلمه قاز

بر رخ روگر سیاهی از پی قزغان بود و آنگهی جمله سیاهی گرد شد بر قازغان
لشکر روس است سرگردان و مغلوب و زبون ساحل بحر خزر قفقاز گردد پر ز خون
قاز چبود فکرهای شست و شو فاخته طاعات و ذکر دل بگو
ارمنیان بخش مهمی از طبقهٔ کارگر قفقازی را در تفلیس، باکو و باتومی تشکیل می‌دادند. در آغاز قرن نوزدهم، ۲۵ الی ۲۹ درصد طبقهٔ کارگر در باکو؛ یعنی، بزرگ‌ترین گروه قومی، متشکل از ارمنیان بود.
اؤغری قالدیردی قازان – قابلامامی کیم ال آتسین حاجاتا؟ بیلمه ییرم
هم بره را به عهد تو شیر است مستشار هم قاز را به دور تو باز است موعتمن
‫کنده است مهر را ز دل و کور گشته ایم‬ ‫محبتی اوْرکلردن قازدیریب‬
درون بحر بی‌پایان مرگ و نیستی جان‌ها بود ایمن چو بر دریا بود مرغاب یا قازی
باغ چون راغش خراب ودشت گشتن چون سراب زاغ آن را باغان وقاز این را باز یار
بی‌خبر زین که مهین رایت اسلام بپاست غافل آن قوم که قفقاز و لهستان به بلاست
جان خوردی تن چو قازغانی بر آتش نه تو قازغان را
وی مشروطه را با مفهوم غربی آن بررسی می‌کند، که با شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعهٔ آن روز ایران هماهنگ نبود و از سوی نوگرایان مصلحت گرایی مانند میرزا ملکم‌خان به نقد کشیده شد که با مذهب ملت‌های قفقاز، عثمانی و ایران کار نداشته باشد و اندیشه‌هایش را در لفافه دین عرضه کند، اما وی توجهی به این مسئله نداشت و جنبه‌های ضداسلامی مشروطه غربی را به شیوهٔ بسیار آزاد و روشن بیان می‌کرد.