معنی کلمه قاره در لغت نامه دهخدا
قاره. [ رَ ] ( اِخ ) دهی است بزرگ در راه حمص به دمشق که آخرین حدود حمص است و پس از آن توابع دمشق محسوب میشود. مردم آن همه نصرانی هستند. آب این ده از چشمه هائی که در آن جاری است تأمین میگردد. ( معجم البلدان ).
قاره. [ رَ ] ( اِخ ) قلعه ای است نزدیکی اومه از بلاد سودان. ( ریحانة الادب ج 3 ص 256 ).
قاره. [ رَ ] ( اِخ )کوهی است به بحرین. ( معجم البلدان ج 7 ص 11 ). || دیهی است به بحرین. ( ریحانة الادب ج 3 ص 256 ).
قاره. [ رَ ] ( اِخ ) ( یوم قاره ) روزی است از روزهای تاریخی عرب. ( معجم البلدان ). رجوع به «ذوقارة» و «قارة اهوی » شود.