قابلیت

معنی کلمه قابلیت در لغت نامه دهخدا

قابلیت. [ ب ِ لی ی َ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) شایستگی. سزاواری. برازندگی. استحقاق. استعداد. لیاقت. ( ناظم الاطباء ) :
داد حق را قابلیت شرط نیست.مولوی. || پذیرائی. شایستگی پذیرفتن. || ( اصطلاح فلسفه ) استعداد قبول. انفعال. منفعل شدن. در برابر فاعلیت. || امکان. احتمال. || قوت. قدرت. || هنر. || معرفت. || کفایت. || مجال. || رغبت. آرزو. خواهش. ( ناظم الاطباء ).
ترکیب ها:
- قابلیت احتراق . قابلیت ارتجاع. قابلیت امتداد. قابلیت امکان. قابلیت انبساط. قابلیت انحلال. قابلیت انعطاف. قابلیت انعکاس. قابلیت انقباض. قابلیت تبدیل. قابلیت تراکم. قابلیت تقسیم. قابلیت تکاثف. قابلیت حرکت. قابلیت داشتن. قابلیت شخص. قابلیت قابل. قابلیت قسمت. قابلیت نفوذ.

معنی کلمه قابلیت در فرهنگ معین

(بِ یَّ ) (مص جع . ) ۱ - شایستگی . ۲ - استعداد. ۳ - استعداد قبول ، منفعل شدن ، انفعال . مق فاعلیت . ۴ - امکان . ۵ - هنر. ۶ - معرفت . ۷ - کفایت .

معنی کلمه قابلیت در فرهنگ عمید

۱. شایستگی، سزاواری.
۲. آمادگی برای قبول امری یا حالتی، استعداد.

معنی کلمه قابلیت در فرهنگ فارسی

شایستگی، سزاواری، آمادگی جهت قبول امری یاحالتی
۱ - شایستگی سزاواری استحقاق ۲ - استعداد ۳ - استعداد قبول منفعل شدن انفعال مقابل فاعلیت ۴ - امکان ۵ - هنر ۶ - معرفت ۷ - کفایت . یا قابلیت احتراق . استعداد سوختن درخور احتراق بودن . یا قابلیت ارتجاع . استعداد بازگشت داشتن خاصیتی که به واسطه آن بعض اشیا پس از رفع قوه ای که باعث تغییر شکل آنها شده است به حالت اولی بر می گردند . یا قابلیت امتداد . قوه قبض و بسط و کشش داشتن کشش پذیری . یا قابلیت انبساط . انبساط یافتن اتساع پذیری . یا قابلیت انحنال . انحلال پذیری . یا قابلیت انحنائ . خمیدگی پذیرفتن . یا قابلیت انعطاف . قابلیت انحنائ خمیدگی پذیرفتن . یا قابلیت انعکاس . آنچه در خور باشد منعکس شدن شئ را انعکاس پذیری . یا قابلیت انقباض . قابلیت قبض انقباض پذیری مقابل قابلیت بسط . یا قابلیت تبدیل . قابل تعویض بودن قابلیت استحاله در فلزات . یا قابلیت تراکم . قابلیت تکاثف پذیرایی بهم فشردگی و آن خاصیت اجسامی است که بر اثر فشار حجم آنها تغییر می کند . این خاصیت در جامدات بسیار کم است و در مایعات قدری بیشتر و در گازها بسیار زیاد است . یا قابلیت تقسیم . تقسیم پذیری در خور تقسیم بودن بخش پذیری : چون دو عدد بر یکدیگر تقسیم شوند و باقیمانده نیاورند گویند آن دو عدد بر هم قابل بخش یا قابل تقسیم اند چنانکه ۲٠ بر ۴ قابل تقسیم است . یا قابلیت تکاثف . قابلیت تراکم . یا قابلیت حرکت . قابل حرکت بودن پذیرای جنبش بودن . یا قابلیت رویت . قابل دیده شدن بودن پدیداری . یا قابلیت قابل . آمادگی قابل برای قبول امری که از فاعل صادر می شود مقابل فاعلیت فاعل . یا قابلیت قسمت . قابل انقسام بودن قابلیت تقسیم . یاقابلیت نفوذ . نفوذ پذیری ( شیشه پارچه و غیره ) .

معنی کلمه قابلیت در ویکی واژه

predisposizione
talento
شایستگی.
استعداد.
استعداد قبول، منفعل شدن، انفعال. مق فاعلیت.
امکان.
هنر.
معرفت.
کفایت.

جملاتی از کاربرد کلمه قابلیت

در بیان اینکه طی وادی طریقت و قطع جاده‌ی حقیقت را، همّتی مردانه در کارست که آن جامه مناسب براندام قابلیت هر کس و پای مجاهده‌ی هر نالایق را پایه‌ی دسترس نیست لمؤلفه:
دگر هم قابلیت در ظهور است که آن اول محبت در حضور است
وآنچه تو دیدی ز قابلیت اعصاب رفت به تاراج روزگار محمد
در این حضرت ندارد ره چو ضنت بهر کس هم رسد زو قابلیت
این برنامه بر روی اکثر سیستم عامل‌ها قابلیت نصب را دارد.
(ج) قابلیت پیام دهی مناسب برای هدایت رشد بافت و جلوگیری از رد پیوند.
دورت بگردم قربان سر تا پایت بروم مگر غیر از آنچه دیدم چیز دیگر هست اگر هم باشد مگر این فقیر حقیر مسکین را نصیب و کسیبی خواهد بود. الهی قربان این همه بنده نوازی شوم از چون تو وجودی این مایه رحمت وجود عجب نیست، من در خور گدائی و قابلیت خود طمع بستم و خدام خداوندی به اندازه همت امکان خود التفات می فرماید، فرد:
هفتم: اظهار عیب عالمی یا حاکم شرعی که قابلیت فتوی و حکم نداشته باشد و متصدی آنها شود، از برای رد فتوی و حکم او، هرگاه کسی از احوال او بپرسد یا فتوی یا حکم مخالف حقی از او صادر شده باشد.
منکران پار اکنون مومنان حضرتند قابلیت زود پیدا گردد از ناقابلی
بلک شرط قابلیت داد اوست داد لُبّ و قابلیت هست پوست
بود قابل وجود را و سبب قابلیت بود زبان طلب
قابلیت چنان که او بخشید هر یکی یافتند آن مقصود