قابان

معنی کلمه قابان در ویکی واژه

گراز.
[عامیانه] کسی که ضمن نادانی اقدام به کارهای احمقانه می کند.

جملاتی از کاربرد کلمه قابان

نهیب بلارک به پرهای مور ز بال عقابان تهی کرده زور
رها کن به نخجیر این کبک باز بترس از عقابان نخجیر ساز
مرا بلبلی در گلستان بزم شمارند و خود را عقابان رزم
عقابان خدنگ خون سرشته برات کرکسان بر پر نبشته
عقیقی عقابان زرینه چنگ زده چنگ در چرخ فیروزه رنگ
ز پرهای تیر عقاب افکنش عقابان فزونند پیرامنش
عقابان به بازی و کبکان به جنگ سر باز‌بازان درآرد به ننگ
عقابان ز هر سو شتابان شده تذروان شکار عقابان شده
تا از شعاع خویش عقابان ابر را رنگین کند چو قوس قزح شهپر آفتاب
اوج دانش را، عقابانیم اسیر زاغ زلف زاغ را بین، پنجه در جان عقاب انداخته