معنی کلمه قائمه در لغت نامه دهخدا
شاها قوام عالم از دست و تیغ تست
بر دست گیر قائمه تیغ جانگزای.سوزنی.میان فریقین حربی عظیم قائم شد و جز قائمه شمشیر دستگیر نبود. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ص 294 ). || ستون. پایه : شراعی از دیباء رومی بدو قائمه زرین و دو قائمه سیمین در سر آن کشیده. ( ترجمه تاریخ یمینی خطی ص 275 ). || آستانه. در. ( مهذب الاسماء ). || یک ورق کتاب. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح علم هندسه آن را گویند که خطی مستقیم را بر خطی مستقیم مفروض به نهجی نصب و قائم کنند که از هر دو پهلویش دو زاویه برابر یکدیگر حادث شوند. پس هریک از این دو زاویه را زاویه قائمه گویند و هریک ازآن خطوط را که زاویه قائمه از آنها پیدا شود عمود نامند. ( غیاث ). || شمع که در بنائی ها بکاربرند و قائمه زدن شمع زدن است.
- قائمه زدن . قائمه خنجر. قائمه شمشیر.
قائمة. [ ءِ م َ ] ( اِخ ) شهری است در یمن از خان بنی سهل. ( معجم البلدان ).