قائم
معنی کلمه قائم در لغت نامه دهخدا

قائم

معنی کلمه قائم در لغت نامه دهخدا

قائم. [ ءِ ] ( ع ص ) ایستاده. ( منتهی الارب ). برخاسته. بپای. برپا. برپای :
کانک قائم فیهم خطیباً
و کلهم قیام للصلاة.( تاریخ بیهقی ص 192 ). || پابرجا و استوار: بر سبیل مناوبت دوهزار مرد بر درگاه قائم میدارد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 293 ).
این جهان زین جنگ قائم می بود
در عناصر درنگر تا حل شود.مولوی.چون جنگ میان ایشان قائم شد و دراز کشید فور اسکندر را به مبارزت خواست و اسکندر فرصت یافت وی را بزدو بکشت. ( تاریخ بیهقی ص 697 ). و هر دو لشکر بدان بلا صبر کردند تا شب رسیده بود بازگشتند چنانکه جنگ قائم ماند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 352 و چ فیاض ص 247 ).
خداوند جهان به آتش بسوزد بدفعالان را
بر این قائم شده ست اندر جهان بسیار برهانها.ناصرخسرو. || دلاک. مالنده :
بوسعید مهنه در حمام بود
قائمش کافتاد مردی خام بود
شوخ شیخ آورد تا بازوی او
جمع کرد آنجمله پیش روی او...
این جوابی بود بر بالای او
قائم افتاد آن زمان بر پای او
چون به نادانی خویش اقرار کرد
شیخ خوش شد قائم استغفار کرد.شیخ عطار. || پاینده. ( فرهنگ نظام ). || ( اِ ) و به اصطلاح شطرنج بازان آنکه هر دو حریف برابر باشند. ( غیاث ) : مضیقی افتد که هیچ چاره جز دست بازچیدن و به قائم ریختن نداند. ( مرزبان نامه ).
|| جعبه شطرنج. خریطه شطرنج :
من بنده راکه قائم شطرنج دانشم
بر نطع آفرین ز سر خاطر قوی.خاقانی. || یکی از چهار دست و پای ستور. ج ، قوائم. || دینار قائم ؛ یک مثقال راست. || قبضه شمشیر. ( منتهی الارب ). دسته شمشیر. مقبض :
از درشتی است سفن قائم تیغ
که بر او تکیه گه روستم است.خاقانی.
قائم. [ ءِ ] ( اِخ ) ساختمانی است نزدیک سامراء که متوکل عباسی آن را بنا کرده است. ( معجم البلدان ).
قائم. [ ءِ ] ( اِخ ) لقب محمدبن الحسن العسکری امام دوازدهم شیعیان. رجوع به مهدی شود.
قائم. [ءِ ] ( اِخ ) ابن القادر ملقب به القائم بامر اﷲ ( 422- 467 هَ. ق. ) بیست و ششمین خلیفه عباسی است. در ذی قعده سال 391 متولد شد. مردی دانشمند و خوش صورت ونیکوسیرت و بااقتدار بود و در عهد او و پدرش دولت عباسیان رونق گرفت در زمان او دولت بویهیان انقراض یافت. و دولت سلجوقی تأسیس شد و فتنه بساسیری افتاد. چون ابوحارث بساسیری ترک را که از امیران شجاع و دلیر بغداد بود با رئیس الرؤسا وزیر قائم خلافی پدید گشت و بساسیری از بغداد بیرون شد. قائم به استمالت و دلجوئی او کس فرستاد ولی سودی نبخشید. کار بساسیری قوت گرفت و چند شهر بگرفت و در عراق و خوزستان او را بالای منبرها دعا میکردند. قائم چون چنین دید از سلطان طغرل سلجوقی کمک خواست طغرل به بغداد شد و با قدوم او کار بساسیری سست گشت و اعیان به تدریج از گرد او پراکنده گشتند و به سال 447 هَ. ق. بساسیری با باقیمانده یاران خود از فرات بگذشت و از پادشاه مصر المستنصر معدبن ظاهر درخواست مساعدت نمود. مستنصر او رابه مال بسیار مدد کرد. و رحبه شام را به او داد. چون طغرل به بغداد درآمد در خطبه بعد از نام خلیفه اورا به سلطنت یاد کردند و پس از چندی نام ملک رحیم صمصام الدوله را نیز که از شاهان بویه بود اضافه کردندقائم از طغرل خواست تا خود او را در حمایت خویش گیرد طغرل بپذیرفت و بفرمود تا ملک رحیم را بگرفتند و نام بویهیان را از خطبه بینداخت. در سال 450 طغرل را خبر رسید که برادر مادری او ابراهیم ینال نافرمانی آغاز کرده است. طغرل با لشکری بغداد را ترک گفت و به دفع او شد و خبرها به بغداد می رسید که بساسیری با لشکری عظیم از ترک و عرب به طرف بغداد می آید. مردم را اضطراب و وحشتی فراگرفت جمعی قائم را گفتند صلاح آن است که امیرالمومنین از بغداد بیرون رود و همه به حصنی محکم پناه بریم قائم بپسندید ولی دوری وطن بر او دشوار مینمود سرانجام بر خدای توکل کرد و از بغداد بیرون شد و خبر رسید که بساسیری به انبار رسیده است و قریش بن بدران با جماعتی از عرب و بیرقهای سپید مستنصربن ظاهر با او بودند. لشکر خلیفه از بغداد بیرون رفت و میان دو سپاه جنگهای بزرگی درگرفت و رئیس الرؤسا مال و سلاح بسیار میان لشکریان قسمت کرد ولی سودی نبخشید و بساسیری غالب شد جمعی را بکشت و بازارهای بغداد را آتش زد و دواوین را غارت کرد. رئیس الرؤسا از بغداد گریخت. قائم برد پیغمبر به تن کرد و سوار شد و شمشیر بکشید و جماعتی از عباسیان با او بودند و همه درباریان و کنیزکان و سرپوشیدگان از دارالخلافه بیرون آمدند و قرآن ها بر سرنیزه کردند قائم پیاده شد و با رئیس الرؤسا بر منظری رفتند. اتفاقاً رئیس الرؤسا را نظر بر قریش بن بدران افتاد از او خواست که قائم را بر نفس و مال و زن و فرزند و پیروان زنهار بخشد. قریش گفت خدا او را زنهار داده و من حفظ و نگهداری او را بر خود شرط کردم. قائم و رئیس الرؤسا شاد شدند و در دارالخلافه بگشادند و خلیفه بیرون آمد. چون بساسیری از داستان امان دادن به خلیفه آگاه شد نزد قریش پیامی فرستاد که نه ما با هم سوگند خورده ایم که هر چه کنیم به اتفاق کنیم. تو بی مشورت من خلیفه را امان دادی ؟ قریش گفت من از سوگند خود عدول نکرده ام تو رئیس الرؤسا را بگیر و من قائم را. بساسیری به این امر خشنود شد و بفرمودکه انواع شکنجه بر رئیس الرؤسا روا داشتند تا بمرد. قائم به خانه قریش پناه برد و مزاجش به انحراف گرائید و به اسهال دموی مبتلی گردید و قریش قائم را به صاحب حدیثه ( مهارش عقیلی ) سپرد که او را در هودجی نشاند و به حدیثه فرستاد. بساسیری از قاضیان و نقیبان و بزرگان علویان و عباسیان برای شاه مصر بیعت گرفت.از آن طرف سلطان طغرل پس از شکست دادن برادر خود پیامی عتاب آمیز در باره وضع قائم خلیفه به قریش بن بدران فرستاد. قائم دختر برادر طغرل را به عقد خود درآورده بود. طغرل از قریش خواست که آن دختر را بفرستد. قریش مسئولیت حوادث بغداد را به گردن رئیس الرؤسا انداخت و به طغرل پیغام داد که اگر بسوی بغداد آید بساسیری در حال قائم را بکشد و ما در برابر تو بیائیم و آنگاه حرم خلیفه را که برادرزاده سلطان طغرل بود فرستاد. سلطان به عراق آمد قریش به شام گریخت. بساسیری اهل و عیال و مال خویش را به واسط فرستاد و خویشتن بگریخت. طغرل با اعظام و احترام خلیفه قائم را از حدیثه به بغداد وارد کرد و آنگاه با سپاهی به جستجوی بساسیری بسوی واسط روان گشت در راه واسط به او رسیدو میان ایشان جنگ درگرفت. سرانجام طغرل چیره گشت و بساسیری را گرفته بکشت و سرش را به بغداد فرستاد تا در بازارها بگردانند. قائم به سال 460 هَ. ق. وفات یافت. ( از تجارب السلف ص 253 ) ( از مجمل التواریخ والقصص ص 382و 373 ) ( از تاریخ الخلفاء ص 276، 277، 278، 279، 280 ) ( از حبیب السیر چ خیام ج ص 360، 370، 371 ).

معنی کلمه قائم در فرهنگ عمید

۱. ایستاده.
۲. پابرجا، استوار، ثابت و برقرار.
۳. پایدار.
۴. لقب امام دوازدهم شیعیان، امام قائم، امام زمان، صاحب الزمان، قائم آل محمد.
۵. [جمع: قوام] [قدیمی، مجاز] اقامۀ کننده حق.
۶. [قدیمی، مجاز] حاضر و آماده برای انجام کاری.
* قائم به ذات: (فلسفه ) آن که یا آنچه به خودی خود وجود دارد و وجودش وابسته نیست: زیرنشین علمت کائنات / ما به تو قائم چو تو قائم به ذات (نظامی۱: ۵ ).
* قائم به غیر: (فلسفه ) آن که یا آنچه وجودش وابسته به غیر است و به غیر بستگی دارد.
* قائم به نفس: (فلسفه ) = * قائم به ذات
* قائم شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] ثابت و استوار شدن، محکم شدن.
* قائم کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. برپا داشتن.
۲. ثابت و استوار کردن، محکم کردن.
۳. پنهان کردن.

معنی کلمه قائم در فرهنگ فارسی

محمد نزار بن عبدالله مهدی ملقب به القائم بامرالله و مکنی به ابوالقاسم دومین خلیفه فاطمی مغرب ( جل. ۳۲۲ ه ق ./۹۳۴ م . - ف. ۳۳۵ ه ق . / ۹۴۶ م . ) . در زمان خلافت پدرش مهدی با او بولایت عهدی بیعت کردند . وی پس از پدر بخلافت رسید . دوبار بقصد تصرف مصر بالشکری بدان سو عزیمت کرد ولی موفق نگردید و بار دوم توسط ابویزید مخلد که علیه او خروج کرده بود محاصره شد و پس از دوازده سال حکومت در گذشت .
۱ - ( اسم ) برخاسته بر پا بپای یا قایم پنجم آسمان . مریخ ۲ - دلاک مالنده با دست ۳ - پاینده دایم باقی . یا قایم بذات . آنکه یا آنچه بخوری خود وجود دارد قایم بنفس مقابل قایم بغیر . یا قایم بغیر . آنکه یا آنچه وجودش بغیر وابسته است مقابل قایم بذات قایم بنفس . یا قایم بنفس . قایم بذات . یا قایم بودن . ثابت بودن استوار بودن پا بر جا بودن ۴ - ( اسم ) برابری دو حریف در بازی ۵ - جعبه شطرنج خریطه شطرنج . ۶ - خانه تحصن شاه شطرنج است چون شاه وقت مغلوبیت بدان خانه رود یا قایم راندن . ۱ - متحصن شدن شاه بازی کن در خانه ای ۲ - زبون شدن مغلوب گشتن . یا به قایم ریختن . عاجز آمدن ۷ - هر یک از چهار دست و پای ستور ۸ - قبضه شمشیر دسته تیغ ۹ - سخت محکم : یک کشیده قایم به صورتش زد ۱٠ - بلند ( آواز ) : مقابل یواش : صدای قایمی کرد ۱۱ - عمود ( خط ).
ساختمانی است نزدیک سامرائ که متوکل عباسی آنرا بنا کرده است .

معنی کلمه قائم در فرهنگ اسم ها

اسم: قائم (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: qā’em) (فارسی: قائم) (انگلیسی: ghaem)
معنی: ایستاده، قدرتمند و بااراده، لقب امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، به حالت عمودی قرار گرفته، ( در ادیان ) لقب امام دوازدهم شیعیان که غایب است ( عج )، ( در قدیم ) اقامه کننده ی حق، برپادارنده ی دین، ( اَعلام ) ) دومین خلیفه ی فاطمی مغرب [، قمری]، لشکر کشی او به کرانه های فرانسه، ایتالیا و اسکندریه توفیقی نداشت، ) خلیفه ی عباسی [، که در زمان او بساسیری در بغداد قیام کرد، طغرل سلجوقی به دعوت خلیفه به بغداد رفت و قیام را سرکوب کرد [ هجری]

معنی کلمه قائم در دانشنامه عمومی

قائم (بمب). بمب قائم گونه ای از بمب های هدایت شونده مینیاتوری است که برای استفاده در پهپادهای رزمی بکار می رود. این بمب که می توان آن را توسعه یافته خانواده بمب های سدید دانست در ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ و همزمان با افتتاح خط تولید پهپاد مهاجر ۶ رونمایی شد. قائم به دو نوع سرجنگی اپتیکی و حرارتی مجهز است و در حال حاضر بر روی پهپادهای مهاجر ۶، شاهد ۱۲۹ و کمان ۱۲ نصب می شود، اما توانایی نصب و پرتاب از انواع بالگردها و جنگنده های سرنشین دار را نیز دارد. این بمب ها در سه نوع قائم ۱، قائم ۵ و قائم ۹ توسعه یافته است که نوع اول با وزن کمتر مخصوص پهپادهایی با ابعاد کوچک و توان کم حمل مهمات مانند ابابیل می شود. نوع دوم با سرجنگی بزرگ تر برای پهپادهای سنگین تر مهاجر و شاهد آماده شده و در نهایت نوع سوم برای پرتاب از جنگنده های سرنشین دار به کار می رود.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تیر ۱۳۹۸ در عملیات رزمی در کردستان عراق را با استفاده از بمب های قائم که با پهپادهای مهاجر ۶ حمل می گردید مورد حمله قرار داد.
قائم (شهر). قائم ( به عربی: القائم ) شهری در استان انبار کشور عراق است که در سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی، ۱۸۰٬۷۰۰ نفر جمعیت داشته است.
القائم اولین شهری بود که داعش در عراق در سال ۲۰۱۴ آنرا تصرف کرده بود و در نهایت نیروهای عراقی در سال ۲۰۱۷ این شهر را از پیکارجویان داعش پس گرفتند.
معنی کلمه قائم در فرهنگ عمید
معنی کلمه قائم در فرهنگ فارسی

معنی کلمه قائم در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] از القاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
با مراجعه به روایات مربوط به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، می توان گفت: هیچ لقبی به اندازۀ «قائم»، برای آن حضرت مورد استفاده قرار نگرفته است. گویا از آنجا که قیام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، درخشان ترین فصل زندگی آن حضرت است؛ اتصاف به این صفت و لقب، همواره در کلام معصومان (علیهم السّلام) مورد تصریح قرار گرفته است؛ بنابراین مهم ترین سبب اتصاف به این لقب، آن است که آن بزرگوار، در برابر اوضاع سیاسی و انحرافات دینی و اجتماعی، بزرگ ترین قیام تاریخ را رهبری خواهد کرد. البته می توان تمام امامان (علیهم السّلام) را قائم به حق دانست؛ اما ویژگی های قیام امام مهدی (علیه السلام)، آن حضرت را از دیگر امامان ممتاز ساخته است.
← علت نامگذاری
۱. ↑ شیخ مفید، الارشاد، ص۷۰۴، ح ۲.۲. ↑ طبری،محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۲۳۹.۳. ↑ الشیخ الصدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۷۸.
فرهنگ نامه مهدویت، سلیمیان، خدامراد، ص۳۴۳، برگرفته از مقاله «قیام»
...
[ویکی الکتاب] معنی قَائِمٌ: ایستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم-قیام کننده (کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارس...
معنی زَعِیمٌ: ضامن - عهده دار (زعیم کسی است که قائم به امری و متصدی انجام آن باشد)
معنی قَیِّمُ: پایدار و استوار-قائم (قائم به امر بندگان واین بدان جهت است که این کتاب خیر دنیا و آخرت پیرو خود را تامین و تضمین نموده و قائم بر اصلاح حال معاش و معاد ایشان است .قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون ق...
معنی قِیَماً: پایدار و استوار-قائم (قائم به امر بندگان واین بدان جهت است که این دین خیر دنیا و آخرت ملت خود را تامین و تضمین نموده و قائم بر اصلاح حال معاش و معاد ایشان است .قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیا...
معنی قَیِّمَةٌ: پایدار و استوار-قائم (قائم به امر بندگان واین بدان جهت است که این کتاب خیر دنیا و آخرت پیرو خود را تامین و تضمین نموده و قائم بر اصلاح حال معاش و معاد ایشان است .قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون ق...
معنی قِیَامٌ: ایستادن(وقتی که مصدر است نظیرعبارت " فَمَا ﭐسْتَطَاعُواْ مِن قِیَامٍ ") - ایستاده ها (جمع قائم در عبارت "ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون ")
معنی قَوَّامِینَ: بسیار قیام کنندگان - بسیاربر پا دارندگان(کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارسی هم ...
معنی وَکِیل: وکیل - کار ساز (کلمه وکیل از وکالت است که به معنای تسلط بر امری است که مربوط به غیر شخص وکیل است ، ولی وکیل قائم به آن امر و مباشر در آن است ، توکیل کردن دیگری هم بهمین معنا است که او را در کاری تسلط دهد تا او بجای خودش آن کار را انجام دهد ، و توکل ...
معنی بَعْلِهَا: شوهرش(کلمه بعل به معنای شوهر و یا به عبارتی دیگر همسر زن است و معنای اصلی این کلمه کسی است که قائم به امری بوده و در آن امر بی نیاز از غیر باشد ، مثلا به درخت خرمایی که بی نیاز از آبیاری با آب نهر و چشمه است و به آب باران اکتفاء میکند بعل میگویند و ن...
معنی بَعْلِی: شوهرم(کلمه بعل به معنای شوهر و یا به عبارتی دیگر همسر زن است و معنای اصلی این کلمه کسی است که قائم به امری بوده و در آن امر بی نیاز از غیر باشد ، مثلا به درخت خرمایی که بی نیاز از آبیاری با آب نهر و چشمه است و به آب باران اکتفاء میکند بعل میگویند و ن...
ریشه کلمه:
قوم (۶۶۰ بار)
«قائِم» از مادّه «قیام» اشاره به شهرها و آبادی هایی است که، از اقوام پیشین بر پا مانده اند، مانند سرزمین مصر که جایگاه فرعونیان بود، و پس از غرق شدن این گروه ظالم و ستمگر، همچنان بر جای ماند، (باغ هایش و کشتزارهایش و بسیاری از عمارت های خیره کننده اش).
[ویکی فقه] قائم (خلیفه عباسی). بیست و ششمین خلیفه ی عباسی، فرزند قادر ملقب به القائم بامراﷲ است که در ذی القعده سال ۳۹۱ متولد شد. او مردی دانشمند و خوش صورت و نیکوسیرت و بااقتدار بود. قادر در سال ۴۱۴ ق پسرش را به جانشینی خود برگزید. قائم که به مدت ۹ سال به همراه پدر در خلافت شرکت داشت، در دادگری و انصاف کوشش فراوانی می کرد. وی مردی فاضل و دانشمند بود و اشعاری زیبا می سرود. مدت خلافت او چهل و چهار سال و دوازده روز(۴۲۲-۴۶۷ ق) بود.
در زمان خلافت قائم در ۴۳۷ ق، «ملک رحیم» واپسین امیرالامرای آل بویه در بغداد به دست طغرل سلجوقی گرفتار و در دِژ تَبَرک زندانی شد و بدین ترتیب نفوذ امرای آل بویه در دربار خلافت به پایان رسید.
رویدادهای مهم در دوران خلافت قائم بامرالله
• رونق دولت عباسیان• انقراض دولت آل بویه• تأسیس دولت سلجوقی• شورش شافعیان• شورش حنبلیان• شورش مردم بغداد به گلایه از ستم و بیداد سپاهیان طغرل• شورش بساسیری
دربار قائم و سلجوقیان
مقارن ورود طغرل به بغداد، اختیار کارها در دربار قایم در دست نوکرانی از غلامان پیشین بهاءالدوله دیلمی، به نام ابوالحارث ارسلان بساسیری بود که سرکرده و فرمانده لشکریان ترک نیز بود و خلیفه در برابر او و یارانش، نیرو و توانی نداشت به ویژه از سال ۴۴۶ ق به بعد که پنهانی با مستنصر فاطمی علیه خلیفه سازش هایی در نهان کرده بود. از این رو، پایان بخشیدن به کار بساسیری و نفوذ وی در بغداد کار آسانی نبود. طغرل به مدت ۱۳ ماه در بغداد ماند و به فرمان خلیفه قایم در روز جمعه، هشت روز مانده به آخر ماه مبارک رمضان سال ۴۴۷ ق/۱۶ دسامبر ۱۰۵۵ م، در بغداد به نام خلیفه خطبه خواند. خلیفه دختر داود، برادر طغرل و خواهر اَلپ اَرسلان را به همسری گرفت، به این ترتیب بین دو خاندان سلجوقی و عباسی پیوند خویشاوندی برقرار شد.
پایان خلافت قائم بامرالله
...
[ویکی اهل البیت] قائم(خلیفه عباسی). بیست و ششمین خلیفه ی عباسی، فرزند قادر ملقب به القائم بامراﷲ است که در ذی القعده سال 391 متولد شد. او مردی دانشمند و خوش صورت و نیکوسیرت و بااقتدار بود.
قادر در سال 414 ق پسرش را به جانشینی خود برگزید.
قائم که به مدت 9 سال به همراه پدر در خلافت شرکت داشت، در دادگری و انصاف کوشش فراوانی می کرد. وی مردی فاضل و دانشمند بود و اشعاری زیبا می سرود. مدت خلافت او چهل و چهار سال و دوازده روز(422-467 ق) بود.
در زمان خلافت قائم در 437 ق، «ملک رحیم» واپسین امیرالامرای آل بویه در بغداد به دست طغرل سلجوقی گرفتار و در دِژ تَبَرک زندانی شد و بدین ترتیب نفوذ امرای آل بویه در دربار خلافت به پایان رسید.
مقارن ورود طغرل به بغداد، اختیار کارها در دربار قایم در دست نوکرانی از غلامان پیشین بهاءالدوله دیلمی، به نام ابوالحارث ارسلان بساسیری بود که سرکرده و فرمانده لشکریان ترک نیز بود و خلیفه در برابر او و یارانش، نیرو و توانی نداشت به ویژه از سال 446 ق به بعد که پنهانی با مستنصر فاطمی علیه خلیفه سازش هایی در نهان کرده بود.
از این رو، پایان بخشیدن به کار بساسیری و نفوذ وی در بغداد کار آسانی نبود.
طغرل به مدت 13 ماه در بغداد ماند و به فرمان خلیفه قایم در روز جمعه، هشت روز مانده به آخر ماه مبارک رمضان سال 447 ق/16 دسامبر 1055 م، در بغداد به نام خلیفه خطبه خواند.
خلیفه دختر داود، برادر طغرل و خواهر اَلپ اَرسلان را به همسری گرفت، به این ترتیب بین دو خاندان سلجوقی و عباسی پیوند خویشاوندی برقرار شد.

جملاتی از کاربرد کلمه قائم

افرا روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان قائم‌شهر در استان مازندران ایران است.
آهنگرکُلا، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان قائم‌شهر در استان مازندران ایران.
در سفر یار است و صحبت قائم است فرد ره گیر است و ملت قائم است
اهست یک جا به غیر خود قائم جای دیگر به ذات خود دائم
چرخ است به نفس قائم و نفس به عقل عقل است فروغ نور مهر یزدان
بهر آنیست انسان فرد و قائم ولی الله باشد آن دائم
تا حکم رضای تو نخواهد قائم نبود عرض به جوهر
وی پس از بازگشت به عربستان، مرکز مذهبی «الإمام القائم» را در شهر العوامیه تأسیس کرد که سنگ‌بنای «مرکز اسلامی» در سال ۱۴۲۲ هجری قمری مصادف با ۲۰۱۱ میلادی بود.
درون دل منور دار دایم که دل از جان بود پیوسته قائم
بس بقائم ریخت با عدلش جهان کو چو قائم در جهان ملک باد
یکی دیدست و سلطان گشت دایم ز ذات کل شدست اینجای قائم
پیش این نور ار بمانی استوار حی و قائم چون خدا خود را شمار
ایدون قائم مقام دارد با من آنچه به من لطف داشتی تو اوایل