فیزیوکرات

معنی کلمه فیزیوکرات در لغت نامه دهخدا

فیزیوکرات. [ یُک ْ ] ( فرانسوی ، ص ، اِ ) کسی که طرفدار فیزیوکراسی باشد. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه فیزیوکرات در فرهنگ معین

(یُ کِ ) [ فر. ] (ص . ) کسی که طرفدار فیزیوکراسی است .

معنی کلمه فیزیوکرات در فرهنگ فارسی

طرفدارفیزیوکراسی
( صفت ) کسی که طرفدار فیزیوکراسی است .

معنی کلمه فیزیوکرات در ویکی واژه

کسی که طرفدار فیزیوکراسی

جملاتی از کاربرد کلمه فیزیوکرات

شهر گلاسگو مرکز جدی مطالعه و پژوهش و یکی از کانون‌های روشنگری اسکاتلند بود. وی مدتی به پاریس رفت و با دکتر فرانسوا کنه پزشک دربار لوئی پانزدهم که بنیان‌گذار مکتب اقتصادی فیزیوکراسی بود به گفتگو پرداخت. به رغم عقاید جاری عصر که منبع ثروت را طلا و نقره می‌انگاشت، کنه زمین را یگانه سرچشمه ثروت می‌دانست و عقیده داشت ثروت از تولید سرچشمه می‌گیرد؛ او فقط طبقات کشاورز را مولد واقعی ثروت می‌دانست. آدام اسمیت با دکترین تمایل به کشاورزی کنه و فیزیوکراتها موافق نبود. اسمیت پس از بازگشت به اسکاتلند کتاب بررسی دربارهٔ ماهیت و علل ثروت ملل را در ۱۷۷۶ منتشر کرد.