فوگان. ( اِ ) فقاع معرب آن است. ( فرهنگ فارسی معین ). فقاع. ( اسدی ). چیزی است مست کننده که از آرد جو و غیر آن سازند، و بوزه همانست. ( از برهان ). - سر گشادن فوگان ؛ پراگندن قطرات با فشار به اطراف همچون پراگندن قطرات فقاع. ( فرهنگ فارسی معین ) : می بارد از دهانْت خدو ایدون گوئی که سر گشادند فوگان را.لبیبی.
معنی کلمه فوگان در فرهنگ معین
(فُ ) (اِ. ) نک فقاع .
معنی کلمه فوگان در فرهنگ عمید
= فقاع
معنی کلمه فوگان در فرهنگ فارسی
( اسم ) فقاع . یا سر گشادن فوگان . پراکندن قطرات با فشار باطراف همچون پراکندن قطرات فقاع : می بارد از دهانت خذوایدون گویی که سر گشادند فوگان را .