معنی کلمه فوری در لغت نامه دهخدا
فوری. ( ص نسبی ) منسوب به فور که به گمانم از قرای بلخ است. ( سمعانی ). رجوع به فور شود. || نیز منسوب به فور پادشاه کنوج و به کنایت اولاد فور ونیز مردم شهر قنوج را گویند. ( از برهان : فوریان ).
فوری. ( اِخ ) قومی است از خرخیز اندر مشرق خرخیز که با دیگر خرخیزیان نیامیزند و مردم خوارند و بی رحم و زبان ایشان دیگر خرخیزیان ندانند و چون وحش اند. ( حدود العالم ). به عقیده عوام رومیان اولیه فوری ها هستند که اجنه و پریان دوزخ بودند ولی بزودی با فرینی های یونان تطبیق شدند و افسانه ارینی ها درباره آنها نیز رواج گرفت. ( از فرهنگ اساطیر یونان و رم ج 1 ص 323 ). رجوع به فوریا شود.