فواصل
معنی کلمه فواصل در فرهنگ معین
معنی کلمه فواصل در فرهنگ عمید
معنی کلمه فواصل در فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) مونث فاصل ۲ - ( اسم ) مسافت ۳ - شبه که میان هر دو مروارید و جز آن در رشته کشند ۴ - آخر آیه قر آن و آن بمنزله قافیه است در شعر جمع : فواصل ۵ - یکی از ارکان اصلی عروض و آن بر دو قسم است : یا فاصله صغری . سه متحرک است و یک ساکن مانند : شنوم سخنت . یا فاصله کبری . چهار متحرک است و ساکنی مانند : بدهمش ببرمش ۶ - اختلاف زیر بمی دو نوت واقع چیزیست که وسیله امتیاز صدای سل و لا می باشد یا باصطلاح دیگر نوسانهای این دو نوت را فاصله نامند . هر چه این تفاوت بیشتر باشد فاصله بین دو نوت بزرگتر و به عکس هر چه این تفاوت کمتر باشد فاصله کوچکتر است . یا فاصله متصل . مسافت بین دو نوت پی در پی از ر تا می . یا فاصله منفصل . مسافت بین دو نوت جدا از یکدیگر مثلا از دو تا سل ۷ - قطعه سرب مکعب مستطیل که روی آن چیزی نقش نشده و ارتفاع آن کوتاهتر از حروف است و معمولا آن را در فواصل بین کلمات می گذارند .
معنی کلمه فواصل در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه فواصل
عروض خیمه را بشکست و بگسیخت همه اسباب و اوتاد و فواصل
هم سوده و فرسوده شوی آخر اگر خود ز آهن شودت فرق وز فولاد فواصل
طرح بنای قدرش دست قدرت افکند آنجا اساس کعبه گرد آمد از فواصل
در وقف پی تمیز آیات گر فرض نمیشدی فواصل
روش اول این است که شاخههای کوچک، نیم اینچ در بستر و در حدود فواصل یک اینچی از همدیگر کاشته شوند.
در نوعی هارمونی که از فواصل سوم تشکیل میشود، آکورد پیچیدهتر، گسترشیافته و اجزا دیگری به آن اضافه میشود و تشکیل آکوردهای هفت، یازده و سیزده را میدهند.