معنی کلمه فهر در لغت نامه دهخدا
فهر. [ ف َ / ف َ هََ ] ( ع مص ) جماع کردن زنی را بی انزال و با دیگری انزال کردن. ( منتهی الارب ).
فهر. [ ف ُ ] ( ع اِ ) مدارس جهودان که به روز عید در آن فراهم آیند، و بدین معنی است : کأنهم الیهود و خرجوا من فهرهم. || عیدی است یهودان را، و گویند روزی است که در آن روز خورند و آشامند. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).
فهر. [ ف َ ] ( اِخ ) ابن مالک بن النضر، از کنانة از عدنان. جد جاهلی و از کسانی است که نسبت نبی اکرم را بدو رسانند. ( از اعلام زرکلی ).