معنی کلمه فنی در لغت نامه دهخدا
ز بیم باد سموم و بلای ریگ روان
روان شخص همی کرد آرزوی فنی.ادیب صابر.
فنی. [ ف َن ْ نی ] ( ص نسبی ) منسوب به فن. آنچه مربوط به فن و صنعت و هنرباشد: کارگاه فنی. دانشکده فنی. || کسی که کارهای هنری و صنعتی کند: کارگر فنی. مدیر فنی.
فنی. [ ف ُ نی ی ] ( ع اِ ) ج ِ فناء.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فِناء شود.