فنک

معنی کلمه فنک در لغت نامه دهخدا

فنک. [ ف ُ / ف ِ ] ( ع اِ ) پاره ای از شب. ( منتهی الارب ).ساعتی از شب ، و گویند پاره ای از آن. ( اقرب الموارد ). || در. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). منتهی الارب در این معنی فقط به کسر اول ضبط کرده است.
فنک. [ ف َ ] ( ع اِ ) درو بن مردم. ( منتهی الارب ). || شگفتی. ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) ستم کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ستیهیدن. ( منتهی الارب ). || چیره شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دروغ گفتن. ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد این معنی برای مصدر فنوک آمده است. || به شگفت آمدن. ( منتهی الارب ). || پیوسته طعام خوردن و بازنماندن و ننگ نداشتن. ( منتهی الارب ). رجوع به فنوک شود.
فنک. [ ف َ ] ( اِ ) هندوانه ابوجهل. ( فرهنگ فارسی معین ). حنظل. حرمل. ( فهرست مخزن الادویه ) :
تلخی خصمش ار به شهد رسد
باز نتوان شناخت شهد از فنک.فرخی.رجوع به فنگ شود.
فنک. [ ف َ ] ( اِ ) جانوری است. فنگ زالو. رجوع به فنگ شود.
فنک. [ ف َ ن َ ] ( اِ )گونه ای روباه کوچک اندام که بنام روباه خالدار نیز موسوم است. قدش کوتاه و پوستش قرمز و پشتش دارای موهایی است که انتهای آنها سفید است. قارساق. ( فرهنگ فارسی معین ). نام جانوری باشد بسیارموی که از پوستش پوستین سازند، و بعضی گویند نوعی از پوست باشد که آن ازسنجاب گرمتر و از سمور سردتر است. ( برهان ). دله ، که جانوری است ، پوستین وی بهترین و گرانمایه ترین از انواع پوستین هاست. ( منتهی الارب ). میان روباه و سمور بود [ در گرم داشتن تن ]. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). اسم فارسی قرساق است ، و آن پوستی است سفید و سرخ و ابلق و حیوان او از سنجاب بزرگتر است و از بلاد روس و ترک آرند. خوشبوی و گرمتر از سنجاب و قاقم است و سردتراز سمور و لباس او موافق جمیع امزجه است خصوصاً جهت اطفال. ( از حکیم مؤمن ) : و این مویهای ددگان که اندر جهان اند چون روباه و سمور و سنجاب و فنک و آنچه بدین ماند پیراستن و اندرپوشیدن ، رسم وی آورد. ( تاریخ بلعمی ). از این ناحیت مشک بسیار خیزد و روباه و سمور و سنجاب و فنک و سبیجه. ( حدود العالم ).
نرم چون موی فنک گردد حجر بر پشت آن
تیز چون خار خسک گردد گهر در کام این.عبدالواسع جبلی.به نرمی چون فنک گرددکَشَف را بر بدن خارا
به تیزی چون خسک گردد صدف را دردهن گوهر.

معنی کلمه فنک در فرهنگ معین

(فَ نَ ) (اِ. ) جانوری است شبیه روباه که پوستش سرخ رنگ و قیمتی می باشد.

معنی کلمه فنک در فرهنگ عمید

۱. پستانداری گوشتخوار و کوچک تر از روباه با گوش های دراز و پوست قرمز.
۲. پوست این جانور که برای دوختن لباس استفاده می شود.

معنی کلمه فنک در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گونه ای روباه کوچک اندام که به نام روباه خال دار نیز موسوم است قدش کوتاه و پوستش قرمز و پشتش دارای موهایی است که انتهای آنها سفید است . از پوست این حیوان در نواحی ترکستان پوستین های ذی قیمتی تهیه می کنند قارساق ۲ - شمع مانندی که دزدان و شبروان بر دست گیرند و هر گاه خواهند روشن شود دست را به جانب بالا تکان دهند و چون خواهند فرو نشانند بجانب پایین تکان دهند .
قریه ایست از سمرقند در نیم فرسخی

معنی کلمه فنک در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فَنَک جانوری کوچکتر از روباه با پوست قرمز و پرمو است.
از آن به مناسبت در باب صلات و اطعمه و اشربه نام برده اند.
← در اطعمه و اشربه
۱. ↑ النهایة، ص۵۷۷.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۷۲۸، برگرفته از مقاله «فنک».
...

معنی کلمه فنک در ویکی واژه

جانوری است شبیه روباه که پوستش سرخ رنگ و قیمتی می‌باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه فنک

و جفنک لیس یدعی الجفن الا و فی الحاظه عمل الحسامی
فنک زگوشه میدان حبر روی نمود کمند و گرز وی از دگمهای ماده و نر
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا برده کلاه زرش قندز شب را ز تاب
این اختلال در سیستم ادراری به معنی تخلیهٔ کم یا ناکامل مثانه است. گاه عضله‌های مثانه و اسفنکتر مثانه آزاد نشده و ادرار به سختی جریان پیدا می‌کند و باعث عدم تخلیه کامل مثانه می‌شود. ادرار باقی مانده می‌تواند منجر به ایجاد عفونت شود.
چو سنجاب و قاقم سموروفنک دله صدرو روباه و ابلق ادک
اسفنکترها، عبور مایعات، جامدات و گازها را کنترل می‌کنند. به‌عنوان مثال، این منافذ در سوراخ‌های تنفسی تعداد زیادی از پستانداران دریایی قابل مشاهده هستند.
ساقیان ترک فنک عارض و قند ز مژگان کز رخ و زلف حبش با خزر آمیخته‌اند
ز قاقم هزار و هزار از فنک شمردند در پیش او یک به یک
اما با منتشر شدن یک فنکم از اجرای این آهنگ توسط هانی گروه به شهرت رسید و حتی با وجود تمام شدن مهلت اجرا در موزیک شو ها گروه دوباره به موزیک شو بازگشت، و این خود دلیلی بر محبوبیت این آهنگ و گروه است
در همین حال رشته‌های سوماتیک عصبی حرکتی-اسکلتی نیز از طریق عصب پودندال به اسفنکتر می‌رود تا در کنترل ادرار شرکت کند.
چو درویشی به درویشان نظر به کن که جرم خور به عوری کرد عوران را فنک پوش زمستانی
فیزیکدان ویکتور یاکوفنکو از دانشگاه مریلند، کالج پارک و ای سی سیلوا، داده‌های درآمدی که از سرویس درآمد داخلی ایالات متحده برگرفته شده بود را از سال ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۱ تجزیه و تحلیل کرد و دریافت که توزیع درآمد در بین طبقه فوقانی (۱–۳٪ از جمعیت) از اصل پارتو پیروی می‌کند.
در واقع پیلور دریچه ای میان معده و دوازدهه است. زمانی که کیموس از معده می خواهد وارد دوازدهه شود، باید از طریق اسفنکتر پیلور وارد روده باریک شود.
از پی انجم و فلک دوخته کسوتی ملک پشت ز قاقم و فنک روی ز قند زودله
و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلم: «ایّما امرأة نکحت بغیر اذن ولیّها فنکاحها باطل، فان مسّها فلها المهر بما استحلّ من فرجها، فان اشتجروا فالسلطان ولی من لا ولی له.
ادرار به‌طور پیوسته در کلیه به وجود آمده و از راه اورِتِر یا حالب به مثانه هدایت و در پایان از مثانه توسط اورترا یا پیشابراه دفع می‌شود. در انسان طبیعی، کنترل ادرار ارادی بوده و به ارتباط بین قشر مخ، ساقه مغز، نخاع و مثانه بستگی دارد. جاییکه مثانه به اورترا یا پیشابراه می‌رسد ماهیچه‌ای به‌نام اسفنکتر خارجی قرار دارد. وقتی حجم ادرار در مثانه به ۴۰۰ میلی لیتر برسد فرد احساس دفع ادرار پیدا کرده و مثانه برای بیرون راندن ادرار منقبض و اسفنکتر رها می‌شود.
چون شد هوا سنجاب‌گون، گیتی فنک دارد کنون در طارم آتش کن فزون روباه خزران بین در او