فنری

معنی کلمه فنری در لغت نامه دهخدا

فنری. [ ف َ ن َ ] ( ص نسبی ) آنچه مانند فنر باشد. || آنچه در آن فنر به کار رفته باشد: تنبان فنری. تختخواب فنری. ( یادداشت مؤلف ).

جملاتی از کاربرد کلمه فنری

از دیگر ویژگی‌های خاص این فلز می‌توان به مقاومت در برابر تغییر شکل اشاره کرد. میزان انرژی لازم برای تغییر شکل این فلز نسبت به سایر فلزات حدود دو برابر است. خاصیت الاستیسیته بالای این فلز سبب می‌شود تا خاصیت فنری آن افزایش یابد و تغییر شکل‌دادن به آن نیز دشوار شود.
در این تجمع بارها سرود "یار دبستانی من" توسط جوانان این شهر خوانده شد. نیروهای بسیجی لباس شخصی نیز چندین بار به صفوف مردم هجوم آوردند که با واکنش متقابل مردم مورد ضرب و شتم قرار گرفته و درگیری‌های مختلفی روی داد. نیروهای بسیج در این درگیری‌ها از افشانه فلفل و باتوم فنری برای حمله به مردم استفاده می‌کردند. پس از چند ساعت این تجمع با بازداشت چند نفر و هجوم پلیس ضد شورش و نیروهای انتظامی به پایان رسید…"
احمد نیهاد پس از مرگ پدربزرگش، حبس اجباری خود در کاخ چراغان را ترک کرد و در ویلای پدرش در فنریولو ساکن شد. او سپس به عمارت خود واقع در نزدیکی کاخ چراغان نقل مکان کرد. وی همچنین از توفیق فکرت درس نقاشی و تاریخ فراگرفت. زبان فرانسوی را از فریدون بیگ آموخت که استاد کالج رابرت و پسر نگار خانم (شاعر) بود. او همچنین در ویلای پدرش در کاخ بیلربیی زندگی می‌کرد. احمد نیهاد در سال ۱۹۱۸ به عنوان سرهنگ پیاده‌نظام در ارتش عثمانی خدمت می‌کرد.